۱/۲۷/۱۳۸۵

شب بخير و موفق باشيد


اين وبلاگ برای مدت نامعلومی تعطيل می شود.

با اين حال به وبلاگ گردی ادامه می دهم که هم فال است و هم تماشا.

به اميد روزی که وبلاگستان فارسی از خود سانسوری رها شود. به اميد روزی که بتوان بدون هراس از هتاکان و مخالفين دوآتشه نظام به ابراز عقايد پرداخت. به اميد روزی که بحث منطقی و به دور از حملات شخصی رايج شود.

ايميل من در بالا آمده، اگر خواستيد تماس بگيريد.


:رأی بدهيد Balatarin

۱/۲۳/۱۳۸۵

آشتی ملی به روايت نومحافظه کاران آمريکايی و همدستان

مقاله ای را در روزنامه «استار» چاپ تورنتو می خواندم که در مورد يک بانک داده های تازه است که خواهران برومند به راه انداخته اند. اين بانک داده ها که به صورت آنلاين هم در دسترس است از قرار معلوم در مورد اشخاصی است که تحت رژيم اسلامی اعدام ويا ترور شده اند. البته به موارد ديگر نقض حقوق بشر هم می پردازد که شامل کودکانی می شود که برای پاکسازی مين های زمينی به جبهه فرستاده شدند.

در جايی از اين مقاله گفته شده: «اين اولين مرحله برای تشويق در تشکيل يک کمسيون حقيقت جويی و آشتی ملی است.»

آشنايی هم مقاله ای را از «وال استريت جورنال» برايم فرستاده که در مورد همين بانک داده ها بود. نويسنده آن مقاله شخصی به نام «فرانسيس فوکوياما» است که از اعضای بنيانگذار سازمانی در آمريکاست که همه نومحافظه کاران آمريکايی در آن عضويت دارند. اين سازمان که «پروژه برای قرن نوين آمريکايی» نام دارد، يک اتاق فکر دست راستی است که جب بوش (برادر جورج بوش)، ديک چينی، لوئيس ليبی، دونالد رامسفيلد و پل ولفوويتز به اضافه بسياری اشخاص ديگر راه انداخته اند و هدف اصلی اش به وجود آوردن فضايی در سرتاسر دنياست که آمريکا بتواند به برتری نظامی، اقتصادی و استراتژيک خود ادامه دهد.

خود خواهران برومند هم در سازمان های دست راستی منجمله «صندوق ملی برای دموکراسی» و سازمان های دست راستی ديگر عضويت داشته و در آنها فعال هستند.

در جايی از مقاله، فرانسيس فوکوياما به اين نکته اشاره می کند که اين بانک داده ها کاملاً بی طرفانه بوده وکشتار عوامل ساواک به اضافه اشخاص ديگر منجمله اعضای مجاهدين خلق را مستند می کند.

با توجه به سوابق اشخاصی مانند فوکوياما و خواهران برومند در مخالفت با رژيم اسلامی به نظر بسيار بعيد می آيد که چنين بانک داده هايی منصفانه و بی طرف باشد. از سوی ديگر اگر فرض کنيم که اين بانک داده ها به عنوان اولين گام در به وجود آوردن کمسيون حقيقت جويی و آشتی ملی باشد، بايستی ديد چنين کمسيونی ازمنافع چه گروهی پشتيبانی خواهد کرد.

در کشورهايي که چنين کمسيون هايی برقرار شده معمولآً برای رسيدگی به جنايات رژيم های سابق بوده است. معروف ترين آنها کمسيونی بود که تحت نظارت دزموند توتو، کشيش آفريقای جنوبی تشکيل شد که به جنايات رژيم آپارتايد رسيدگی کند. ولی اين کمسيون بعد از به روی کار آمدن دولت جديد آفريقای جنوبی شروع به کار کرد و نه قبل از آن. تا آنجايی که من خبر دارم، رژيم اسلامی هنوز در ايران بر سر کار است و هنوز سقوط نکرده که اين خواهران گرام به فکر راه انداختن کمسيون حقيقت جويی و آشتی ملی افتاده اند. ويا شايد چيزی را می دانند که ما از آن خبر نداريم...

با توجه به اينکه مقاله «وال استريت جورنال» به قلم يکی از سردمداران نومحافظه کارانی است که از وقايع ۹/۱۱ استفاده کردند تا سلطه خود را در خاورميانه افزايش دهند، به نظر می رسد که چنين بانک داده هايی از اهداف چنين گروه هايی پشتيبانی می کند. رسيدگی به جنايات هر رژيمی بايستی توسط اشخاص و سازمان هايی برگزار شود که در بين مردم آن کشور مشروعيت داشته و از لحاظ بين المللی به عنوان سازمان های بی طرف و منصف شناخته شده باشند. اتاق های فکر نومحافظه کاران آمريکايی صلاحيت انجام چنين امر مهمی را ندارند. حالا هر چه قدر هم به طبل بی طرفی و منصفانه بودن بکوبند، هنوز صدای خالی از آن بيرون می آيد.


در همين رابطه: مقاله تورنتو استار در مورد اين بانک داده ها

در همين رابطه: اميد، بانک داده های خواهران برومند

وقت کرديد، اين را هم بخوانيد: آزادی به شيوه آمريکايی


:رأی بدهيد Balatarin

۱/۲۲/۱۳۸۵

اشغال گری به نيت تنش زدايی – يا نادر تو بخواب که آمريکا بيدار است

در دوره زمامداری نادر شاه افشار، وی سفیری را به هند گسیل داشت و از پادشاه هند خواست که برای حکام مناطق مرزی دستور ممانعت از ورود فراریان افغانی را صادرکند. لیکن محمد شاه گورکانی، پادشاه هند درخواست نادر را بی پاسخ گذاشت . در نتیجه برای نادر دستاویز لازم برای حمله به هندوستان فراهم آمد و او مصمم شد برای آرامش قطعی مناطق مرزی ایران و رسانیدن مرزهای مملکت به حدود تاریخی آن اقدام نماید.

نادر پس از شکست ناصر خان حاکم پیشاور روانه لاهور گردیده و پس از فتح لاهور به سوی دهلی به راه افتاد و چون آگاه شد که محمد شاه با سپاهیان خویش در کرنال اردو زده است بدان سو حرکت نمود . در جنگ با محمد شاه گورکانی، شجاعت و تدبیر نادر و سردارانش و همچنین دلیری سپاهیان ایران نتیجه بخش بود و هندیان پس از دو ساعت نبرد ، ناامیدانه فرار اختیار کردند واین در حالی بود که تلفات بسیار به جای نهاده بودند.

پس از این شکست محمدشاه گورکانی پیشنهاد مذاکرات صلح داد و متعاقبا خود به خدمت نادر رسید و با گرفتن اطمینان بر دوام و بقای خود بر پادشاهی هند ، قوای ایران را به دهلی دعوت نمود . نادر پس از ورود به شهر که با نوروز همزمان گشته بود جشنی بزرگ برپای داشت و دستور ضرب سکه داد و خود را شاه شاهان ناميد.

نادر شاه هندوستان را در تاريخ 1738 ميلادی تسخير کرد. از آن تاريخ 268 سال می گذرد. اين آخرين باری بود که قوای ايرانی به بلاد بيگانه تجاوز کردند. در طول اين 268 سال دولت های اروپايی به کرات به کشورهای ديگر تاختند، سرمايه های آنها را تاراج کردند و يوغ استعمارگری را به گردن آنها نهادند. آمريکا بارها کشورهای ديگر را مورد حمله قرار داد که دست آخر و آنهم در قرن بيست و يکم منجر به اشغال غيرقانونی عراق شد.

جورج بوش می گويد که نگران حمله ايران به کشورهای همسايه و مخصوصاً اسرائيل است. ايران می گويد که صرفاً به فکر دفاع از خطه خويش است. با توجه به سابقه آمريکا و کشورهای اروپايی در حمله، اشغال و تصرف کشورهای ديگر و سابقه ايران که در چند صده گذشته تنها مورد حمله، اشغال و تصرف خارجيان قرار گرفته، حرف کدام طرف را می توان باور کرد؟

اگر منظور آمريکا و اسرائيل تنش زدايی در منطقه است، سوال اصلی می تواند اين باشد که کدام دولت هايی موجب بحران فعلی در منطقه شده اند؟ آيا می توان اميد داشت که با نگه داشتن شمشير آمريکايی اشغال و حمله نظامی در بالای سر دول «ياغی» به تنش زدايی در منطقه دست يافت؟ آيا می توان سرزمين ملت فلسطين را اشغال کرد، آنها را از خانه و کاشانه شان بيرون راند، به دورشان ديوار کشيد، از هرگونه حقوق انسانی محروم کرد و دست آخر انتظار داشت که با زور و قلدری تنش زدايی شود؟ آيا با تحقير مسلمانان می توان تنش زدايی کرد؟ واکنش ملتی که بر آنها برچسب تروريسم چسبانده شده چه می تواند باشد؟

بحران بر سر ايران فقط بخشی از معادله پيچيده خاورميانه بزرگ است.


:رأی بدهيد Balatarin

۱/۱۵/۱۳۸۵

جهاد ماتيکی* – يا چگونه می توان يك تندرو را دوست داشت


عکس روی جلد هفته نامه آمريکايی «نيو ريپابليک»


كاندوليزا رايس (همان کاندی دوست داشتنی خودمان) که در حال حاضر عهده دار مقام وزارت امور خارجه آمريکاست در يکی از کنفرانس های خبری اخيرش اذعان کرده بود که آمريکا در عراق دست کم مرتکب هزاران اشتباه تاکتيکی شده است.

اذعان اين تعداد اشتباه (هزاران) آنهم از سوی بلندپايه ترين شخصيت امور خارجه آمريکا قدری جای تأمل دارد. به عبارت ديگر کاندی تلويحاً اذعان می کند که استراتژی «خاورميانه بزرگ» که قرار بود با سرنگونی رژيم صدام شروع شده، مرزها را در هم نورديده و دست آخر حکومت های ياغی را سرنگون کند با شکست مواجه شده و بايستی به فکر راه چاره بود. اين وضعيت با انتخاب حماس در سرزمين های اشغالی فلسطين به نقطه حاد خود رسيد.

بسياری از صاحب نظران بر اين عقيده بودند که بعد از تسخير عراق نوبت به ايران می رسد. ولی اکنون کاندی رايس به زبان خودش اذعان می کند که در عراق مرتکب هزاران اشتباه شده اند. پس عقل سليم حکم می کند که در مورد ايران مرتکب چنين اشتباهاتی نشوند. ولی شواهد نشان می دهد که استراتژيست های کاخ سفيد در تعبير احساسات ايرانی ها نيز مرتکب خطاهای فاحشی شده اند.

چند روز پيش مقاله ای در هفته نامه «تايم» چاپ آمريکا تحت عنوان «چگونه يك تندرو را دوست داشت» نشر شده بود که در مورد وضعيت جديدی است که در ايران به وجود آمده است. مقاله نويس تايم طبق خط مشی معمول اين نشريه ميانه رو و مابقی نشريات ليبرال امريکايي، برای اينکه نبض مردم ايران را به دست بياورد از پيست های اسکی شمشک شروع کرده بود. اين موضوع تعجبی نداشت. بيشتر خبرنگاران و تحليل گران غربی معمولاً به سراغ طبقه مرفه، دانشگاهی ويا اپوزيسيون داخلی می روند.

ولی در اين موقعيت خاص واقعه ای رخ داد که برای خانم نويسنده مقاله و من خواننده غيرقابل پيش بينی بود. بسياری از کسانی که به پيست اسکی آمده بودند از سياست های احمدی نژاد طرفداری کرده بودند!

مهدی 19 ساله دانشجوی رشته معماری می گويد: «از او (احمدی نژاد) بسيار راضی هستم، ما حقوق خود را می خواهيم و او از آنها دفاع می كند.»

خواهرش آناهيتا 24 ساله می گويد: «از زمانی كه احمدی نژاد از متوقف كردن برنامه هسته ای ايران خودداری كرد، نظر خود را نسبت به او تغيير داده ام . او همچون مردی است که بر سر قول های خود ايستاد. »

اين گروه از جوانان مملکت کسانی نيستند که بتوان تصور کرد به احمدی نژاد رأی داده باشند. با اين حال اگر بتوان آنچه خانم نويسنده اين مقاله عنوان می کند را باور کرد، احمدی نژاد توانسته به جامعه بقبولاند که قادر است در مقابل ابر قدرت از منافع مملکت دفاع کند. و با اين کار حوزه هوادارانش را گسترش دهد.

اين موضوع بيش از هرچيز از شکست سياست خارجی آمريکا حکايت می کند. اساس سياست آمريکا در قبال ايران به وجود آوردن اوضاع تشنج آميزی بود که مردم را هرچه بيشتر از حاکميت دور کند. پس اگر در عراق مرتکب هزاران اشتباه استراتژيک شدند، به نظرمی رسد که در مورد ايران هم مرتکب خطاهای فاحشی شده اند.

پنجاه سال پيش آمريکا توانست دولت ناسيوناليست مصدق را با يک کودتا به زير بکشد. امروزه برای به زير کشيدن حکومت ها از استراتژی های ديگری استفاده می شود. با مشابه قرار دادن انرژی اتمی و جريانات ملی کردن نفت، احمدی نژاد توانسته روحيه ناسيوناليسم را در مردم ايران بيدار کند. اين همان روحيه ای است که حماس توانسته در مردم فلسطين احيا کند.

بايستی انديشمندان در اتاق های فکری نومحفاظه کاران بيدار شوند و به اين حقيقت نوين در خاورميانه توجه کنند. اپوزيسيون ايرانی چه آنهايی که در داخل اتاق های فکری فوق الذکرند و چه آنهايی که نيستند نيز بايستی بيدار شوند. پروژه خاورميانه بزرگ در خطر است. خط و نشان هايی که نومحافظه کاران برای منطقه و دنيا کشيده بودند آنطوری که می خواستند نتيجه بخش نبوده است. اسلام ستيزی هم نتيجه معکوس داشته است. زنگ خطر به صدا در آمده. بايستی به فکر چاره بود.

* جهاد ماتيکی عنوان کتاب نويسنده مقاله هفته نامه «تايم»، خانم آزاده معاونی است.


:رأی بدهيد Balatarin

۱/۱۳/۱۳۸۵

يا حضرت فيلترباشی دستم به دامانت


يک سری به چندتا از اين وبلاگ های مرجع و مطرح زدم که ببينم اين روزها در دنيای مجازی ايرانيان برون مرز نشين چه می گذرد. از قرار معلوم بحث داغی برسر فاجعه فيلترينگ وبلاگ های برتر و ارزنده به راه افتاده است که بسيار جالب و در خور تعمق و تفحص است.

از قرار معلوم اساس سنجش ارزشمندی يک وبلاگ بر اين پايه نهاده شده که آيا چنين وبلاگی به مهر فيلترينگ تزيين شده است ويا نه. اين مهر همانند مهر استاندارد که بر روی کالاهای برتر می خورد، نشانگر اعتماد به نوشته های چنين وبلاگ نويسانی است. نوشته های ديگر وبلاگ نويسان که ممهور به اين مهر معتبر نشده اند کاملاً فاقد ارزش بوده و نشانگر اين واقعيت است که نويسنده در حقيقت جيره خوار ج. ا. است.

اين اولين باری نيست که چنين معيارهايی برای سنجش ارزشمندی افکار يک شخص به کار گرفته شده است. همين حالا ارزش مخالفين نظام را بر اين اساس می سنجند که آيا طرف به زندان رفته است ويا نه. به طور مثال به آن رهبر جنبش دانشجويی که در مقابل کنگره آمريکا شهادت می دهد نمی توان گفت بالای چشمت ابرو، صرفاً به اين دليل که مدتی را در زندان بسر برده است. در اين ميان وبلاگ نويسانی که نه به زندان افتاده اند ونه وبلاگشان فيلتر شده کلاهشان پس معرکه است.


پس نکته اساسی که هر وبلاگ نويسی بايستی در مد نظر داشته باشد اينستکه چطور می توان به اين کلوب خصوصی وبلاگ های فيلتر شده پيوست. دوستانی که وبلاگشان فيلتر شده لطف کنند و بقيه را در اين امر مهم راهنمايی فرمايند.

پ.ن.: سيبيل طلای عزيز کامنتی فرستاده و عنوان کرده که همه را نمی توان با يک چوب زد و همه وبلاگ های فيلتر شده از يک قماش نيستند. ديدم حق با اوست که بدينوسيله تصحيح می شود.


:رأی بدهيد Balatarin

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

اشتراک در پست‌ها [Atom]

تنها با ذكر كامل منبع ، استفاده از مطالب وبلاگ آزاد است ©