۵/۰۲/۱۳۸۴

من - تروريست

خب بالاخره حملات تروريستی به لندن هم رسيد و معلوم شد که تنها ملت عراق نيستند که بايستی از اين نوع حملات خواب راحت به چشم نداشته باشند. حملاتی که در لندن شد با آنچه از عراق می شنويم قابل مقايسه نيست ولی بهرحال چون به قول بسياری از غرب نشينان نزديک به خانه بود شايد ابعادش با آنچه در خاورميانه می گذرد قابل مقايسه باشد.

طبق معمول عده ای از اين موقعيت سوء استفاده کردند و عقايد نژاد پرستانه خود را بروز دادند که ديديد آنچه می گفتيم حقيقت داشت. همه «آنها» سروته يک کرباسند و همه شان مشکل آفرينند. عده ای هم گفتند که اگر واقعاً از غرب اين قدر بدشان می آيد چرا به مملکت خودشان برنمی گردند و ما را تنها نمی گذارند. درست مثل اينکه چاره ای هم داريم.

ولی شايد چاره ای هم داريم. واقعاً در اين ممالک غربی چه می کنيم؟ تا به کی می خواهيم به اين موجوديت درجه دو ادامه دهيم. تا به کی می خواهيم در «گتو» هايمان زندگی کنيم و به «اينها» اجازه بدهيم که ما را اين گونه تحقير کنند؟ آيا واقعاً زندگی در «مهد آزادي» به اين اندازه برايمان ارزشمند است که اين گونه تحقيرها را، اين گونه تبعيض ها را تحمل کنيم، جيک هم نزنيم و خودمان را با اين ايده مشغول نگه داريم که نه، ما مانند تروريست ها نيستيم و اگر لبخند بزنيم، اگر زبونی پيشه کنيم، اگر گردنمان را کج نگه داريم، بالاخره شايد ما را به چاکری قبول کنند و بفهمند که درست است بيشتر ما تروريست هستيم ولی اگر يک شخص سعی کند و براين عادات ناپسند و وحشيانه خود فائق آيد می تواند به يک شهروند نمونه در مهد تمدن و آزادی تبديل شود.

آيا زندگانی در جهان «آزاد» به همه اين تحقيرها می ارزد؟ آيا وقت آن نشده که جل و پلاس را جمع کنيم و رخت از اين جهان تمدن با همه مردم متمدنش بربنديم و به ممالکت نيمه وحشی خود باز گرديم؟


:رأی بدهيد Balatarin

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

اشتراک در پست‌ها [Atom]

تنها با ذكر كامل منبع ، استفاده از مطالب وبلاگ آزاد است ©