۵/۰۴/۱۳۸۶

!بچه ها برای ناهنجاری های اجتماعی مُچکريم


چند روز پيش که مسابقه ايران و کره را تماشا می کردم، ناخودآگاه به ياد ترافيک گره خورده تهران افتادم. اين چه رسمی است که اين بازيکن ها که خيلی هايشان در تيم های درجه يک اروپايی توپ می زنند وقتی دور هم جمع می شوند اينطور خرتوخر و سردرگم بازی می کنند؟ تا بوده همين بوده و انگار تا هست همين هست. از همان زمانها که در ورزشگاه امجديه شاهد بازی خرتوخر تيم ملی بوديم تا به امروز.

نکته جالب در مورد رانندگی اينکه همان رانندگانی که در خيابان های تهران ويراژ می دهند و خط مط سرشان نمی شود وقتی پايشان به ممالک غربی می رسد خيلی معقول رانندگی می کنند! پس موضوع اين نيست که نمی توانند معقول رانندگی کنند. موضوع اينست که می خواهند قوانين مملکت را زيرپا بگذارند. می خواهند با نظام لج کنند. البته تا جايی که گير نيافتند.

شايد بازيکن ها هم می خواهند به نظام دهن کجی کنند برای همين هم هست که اينطور بيحال بازی می کنند. شايد هم با آنهمه فخری که به تاريخ چندين و چندهزار سالمان می فروشيم، فراموش کرده ايم که چيزی به نام عرق وطن پرستی هم وجود دارد.


*******


سردار رادان در مصاحبه تلويزيونی گفته که هدف از مبارزه با بدحجابی در حقيقت محافظت از خانم ها در مقابل متجاوزين به عنف است. در مصاحبه ای ديگر قاضی مرتضوی مثال هم آورده که همانطوريکه راننده را برای حفظ جانش مجبور می کنيم که کمربند ايمنی ببندد، خانم ها را هم بايستی مجبور کرد که البسه زشت و بدريخت بپوشند و غيره.

يکی نيست به اين جنابان بگويد که در همه دنيا متجاوز را مقصر می دانند نه قربانی را. در ثانی اگر فرض کنيم که حرفهای اين آقايان صحت داشته باشد و با پوشاندن البسه زشت و بدريخت بتوان جلوی ناهنجاری های اجتماعی را گرفت آنوقت بايستی ريشه يابی کرد و ديد چه کسانی اين ناهنجاری ها را در وحله اول به وجود آورده اند. به عقيده من اين سد سازی بين دخترها و پسرها به ظاهر به اسم دين و عرف موجب همه اين مشکلات شده است.

خودشان هم می دانند که مشکل وجود دارد ولی فکر می کنند با احمال فشار بيشتر بر جوان ها می توان مشکل را حل کرد. هر وقت هم صدای کسی در می آيد که جوان ها را آزاد بگذاريد به عقايد قرون وسطايی شان بر می گردند و راه حل را در ازدواج می بينند. مثل اينکه جوان بيکار می تواند يک خانواده را بچرخاند.

در تهران که بودم راننده تاکسی با افتخار می گفت که پسر شانزده ساله اش را زن داده. عروس خانم هم يازده سالش بوده! خب مبارک باشد. کشوری که قرار است به قله های دانش بشری برسد هنوز نتوانسته به اين موضوع ساده توجه کند که نوجوانی که تا ديروز داشت با عروسک هايش بازی می کرد ويا در خاک و خل دنبال توپ می دويد از علم زناشويی و بچه داری هيچ چيزی نمی داند. بعد هم می گويند که آمار طلاق بالاست. اگر به غير از اين بود بايستی تعجب می کرديم.


يک زمانی آخوند بالای منبر يک چيزهايی می گفت. ممکن بود که عده ای به حرفهايش توجه نکنند ولی اين از روی لجبازی با کسی نبود. روحانی و روحانيت در جامعه احترام داشت. حالا همان آخوند بالای منبر صحبت می کند و مردم برای لجبازی با نظام، درست برعکسش را انجام می دهند. و برای همين است که دست آخر مجبور می شوند نيروی انتظامی را وارد معادله کنند تا اين ارزش ها را به مردم حقنه کنند.


:رأی بدهيد Balatarin

۴/۲۰/۱۳۸۶

اين يک تهمت نيست – اين يک واقعيت است

«هر که از شما که گناهکار نيست سنگ اول را پرتاب کند»

روستای دورافتاده «آقچه کند» هرگز شاهد چنين جنب و جوشی نبوده. خانه کدخدا تنها خانه در قريه بود که تلفن داشت. اهالی بی صبرانه منتظر بودند که کدخدا از خانه اش خارج شود و بهشان بگويد که جريان از چه قرار است. ولی کدخدا هم بی خبر بود.

ساعت در حدود پانزده دقيقه به ظهر بود. صدايی مهيب در مرکز قريه به گوش رسيد. دهاتی ها به سمت منبع صدا دويدند. خاک و خل به هوا برخاسته بود. از ميان خاک و خل هيکل يک بالگرد هويدا شد. شخصی لاغر اندام با قدی متوسط که به نظر نمی آمد بيش از سی سال سن داشته باشد از ميان گرد و خاک پيدا شد. اهالی هرگز اين فرد را قبلاً نديده بودند. حتی لباس اونيفورم هم بر تن نداشت. به جای اونيفورم يک تی شرت آبی آسمانی آستين کوتاه به تن داشت. نوشته ای بر تی شرت وی بود.

بچه های قريه که به دبيرستان می رفتند و دو کلام انگليسی می دانستند توانستند تی شرت اين شخص مرموز را از دور بخوانند: "I [love] Tehran"

شخص مرموز را به سمت مرکز قريه هدايت کردند. در هر دستش پاره سنگی را حمل می کرد. اهالی قريه با چشم خود ديدند که هم او بود که اولين پاره سنگ ها را به سمت قربانی پرتاب کرد.

مرد مرموز از همان راهی که آمده بود برگشت، سوار بالگرد شد و در ميان گرد و خاک ناپديد گشت.

آيا آنهايی که از چپ و راست به سمت «شخص مرموز» سنگ پرتاب مي کنند و او را به سنگسار اينترنتی محکوم کرده اند خود بی گناهند؟ چرا رهبری وبلاگستان از چپ تا راست و از ارتجاعی تا به اصطلاح مترقی قيام کرده تا اين عنصر فاسد را محو کند؟ اشکال کار در اين است که خودشان هم اسرارمگو زياد دارند. بسياری از همين حاميان دموکراسی و آزادی بيان برای رهايی مزدوران از چنگال عدالت، پتيشن جمع می کنند، مقوله می نويسند و آن زمان که بايستی سکوت را بشکنند، خفه خون می گيرند. کسانی مدعی العموم شده اند و کوس حقوق بشر می زنند که چه در زمان ديکتاتوری و چه در زمان ج.ا. مصدر کار بودند و چه بسا خودشان موجب شدند که چنين موقعيتی به وجود آيد: بحران دموکراسی و حکومت قرون وسطايی که منجر به سنگسار و اعمال خشونت بار می شود. اين عده از صاحب منصبان ديروز و هوچی گران امروز درسشان را فوت آبند. سياه نشان دادن همه چيز کار ساده ايست: همانطوريکه هرروز در اين وبلاگستان فارسی انجام مي شود. ولی مطرح کردن نکات مثبت شهامت می خواهد که از قرار معلوم در فرهنگ وبلاگستانی (و ايرانی) جايی ندارد


:رأی بدهيد Balatarin

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

اشتراک در پست‌ها [Atom]

تنها با ذكر كامل منبع ، استفاده از مطالب وبلاگ آزاد است ©