۱۱/۲۶/۱۳۸۳

اندر فوائد وبلاگ نويسی

اين دنيای وبلاگ نويسی هم دنيای غريبی است. آدم را سخت درگير می کند، از هر موقعيتی استفاده می کنی که پشت کامپيوتر بپری، به اين وبلاگ و آن وبلاگ بروی، کامنت بگذاری، کامنت بخوانی و از اسرار نهانی، باورها، آمال و آرزوها، ناکامی و درماندگی های ديگران با خبر شوی و خودت هم چيزی بنويسی. همين چند ماه پيش بود که از اين و آن می پرسيدم که اين وبلاگ ديگر چه صيغه ايست. ولی حالا سخت وبلاگ نويس شده ام.

سالهای سال که جلوی کامپيوتر نشستنم و اينترنت را زير و رو کردم اينقدر لذت نداد که اين وبلاگ نويسی می دهد. اوايل کار با شک و ترديد به وبلاگ نگاه می کردم. پيش خودم می گفتم که چی؟ حالا آمديم و در مورد موضوعی نوشتم. اين چه ارزشی می تواند برای ديگران داشته باشد. کم کم دارم می فهمم که موضوع قدری پيچيده تر از آن است. موضوع اصلی اين نيست که ديگران بخوانند، البته آنهم مهم است. موضوع اينستکه آدم بتواند افکارش را روی صفحه کامپيوتر منتقل کند. بعد از آن اگر ديگران خواندند که چه بها، اگر هم نخواندند هميشه موضوع ديگری هست که آدم در موردش بنويسد و وبلاگ خوان ها را تشويق به کامنت گذاری کند.
البته اينکه ديگران هم به وبلاگ آدم سر بزنند کم اهميت نيست ولی اين طول می کشد. هرکسی که وبلاگی دارد و آنرا بروز نگه می دارد می داند که يکی از لذت های اين کار همان کامنت هايی است که ديگران می گذارند. برای بعضی ها که سالها به اين کار مشغول بوده اند و کلی خواننده دارند، کامنت ها کم کم موجب دردسر می شود. ولی تازه کار ها اين دردسر را به جان می خرند. ولی هميشه اين سئوال وجود دارد که آيا در واقع کسی اين شروور ها را خواهد خواند.

قبلاً اگر می خواستم از اوضاع دنيا خبر دار شوم به سايت های خبری مثل سی ان ان و بی بی سی و غيره سرکشی می کردم. حالا مدتهاست که اينکار را نمی کنم. بيشتر اخبار را از طريق همين وبلاگ ها دريافت می کنم که هم نظر شخصی افراد است بجای اينکه نظر يک «صاحب نظر» باشد و هم اينکه با شيله پيله های روزنامه نگاری و دروغهايی که برای منافع شخصی اش بار ملت می کنند آلوده نشده است.

وبلاگ هم مثل همه چيز ديگر روی اينترنت درو ديوار ندارد. آدم می تواند هرجا برود، سر وگوش آب بدهد و ببيند چه خبر است. اوايل کار به همه جا می رفتم و برای همه کامنت می گذاشتم. کم کم به اين نکته پی بردم که انگار دنبای وبلاگ هم مثل دنيای خودمان است. مثل دنيای خودمان هم عقيده ها دور هم جمع می شوند و با هم صحبت می کنند و کاميونيتی خودشان را تشکيل می دهند. آنها را با ديگران کاری نيست. يک عده را دارند که برايشان کامنت می گذارند و به سايت همان اشخاص می روند و برای آنها کامنت می گذارند. مثل دنيای خودمان، اگر با عقيده شان موافق نباشی ويا از لحاظ فکری، سياسی، سطح معلومات و غيره با آنها هماهنگی نداشته باشی، خيلی مودبانه تردت می کنند. هميشه می توانی دزدکی به «خانه» شان بروی و يواشکی از پنجره نگاه کنی ولی صحبت کردن موقوف. هنوز هم به اينجور وب سايت ها سرکشی می کنم. به وبلاگ بهنود می روم با نثر شيوا و عقايد ضد و نقيضش. به وبلاگ سيبستان می روم با ديد عرفانی اش و دلزدگی اش از انقلاب. وقتی هم که از همه چيز و همه کس خسته شدم به وبلاگ حودر می روم که نه در دارد و نه ديوار. همه می توانند وارد شوند، سرکشی کنند، چرندياتی را بعنوان کامنت بگذارند، به حودر و هرکه عشقشان کشيد بدو بيراه بگويند و همانطوريکه وارد شدند خارج شوند.

حالا کی بتوانم «عضو» يکی از اين کاميونيتی ها بشوم خدا می داند. هنوز که نه به بار است و نه به دار. تازه کارم و ابزار کار را ياد می گيرم. نه ديدار کننده ای دارم و نه کامنت گذاری. خوب شد يادم افتاد، می خواستم ببينيم کسی کامنت گذاشته..

در همين رابطه: نسل بلاگ، نسل بی‌پروا


نظرات:
ناصر جان من هم در فکرش هستم که سيستم کامنت را عوض کنم. ولي هنوز وقت نشده. هالواسکن هم محدوديت هاي خودش را داره که يکيش همان محدوديت تعداد کلمه هاست.
 
ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]





<< صفحهٔ اصلی
:رأی بدهيد Balatarin

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

اشتراک در پست‌ها [Atom]

تنها با ذكر كامل منبع ، استفاده از مطالب وبلاگ آزاد است ©