۱۲/۱۲/۱۳۸۳
سالروز درگذشت مصدق
چهارده اسفند سالروز درگذشت مصدق است. در باره مصدق بسيار گفته شده و کتابها نوشته شده ولی شايد کمتر کسی باشد که چنين نقش بجای ماندنی در تاريخ معاصر ايران ايفا کرده باشد. در روزهای آخرين حکومت خود، با اينکه مزدوران انگليسی و آمريکايی در همه نهادهای جامعه ازمطبوعات گرفته تا سياست و ارتش رخنه کرده بودند، و وضعيت کاملاً نوميدانه بنظر می رسيد، از اهدافش ذره ای عقب نشينی نکرد و اعتمادش به مردم بود. شايد اين ساده لوحی مصدق را نشان می دهد که دشمن را دست کم گرفته بود و به ملت زيادی اميد بسته بود.
وی در آخرين دفاعيه اش در مقابل دادگاه تشريفاتی نظامی می گويد:
«...آری تنها گناه من و گناه بزرگ من اين است كه صنعت نفت ايران را ملی كردم و بساط استعمار و اعمال نفوذ سياسی و اقتصادی عظيم ترين امپراطوری های جهان را از اين مملكت برچيده ام و پنجه در پنجه ی مخوف ترين سازمانهای استعماری و جاسوسی بين المللی در افكنده ام و به قيمت از بين رفتن خود و خانواده ام و قيمت جان و عرض و مالم . و خداوند مرا توفيق عطا فرمود تا با همت و اراده ی مردم آزاده ی اين مملكت بساط اين دستگاه وحشت انگيز را درنوردم ..... »
اين روزها جورج بوش حرف اول و وسط و آخرش آزادی است. از مارش بسوی آزادی سخن می گويد، و خودش را مانند مردی وانمود می کند که مأموريتی تاريخی برای گسترش دموکراسی در منطقه خاورميانه دارد. با اينکه روش مصدق و توانايی هايش با جورش بوش قابل مقايسه نيست، ولی مأموريت وی نيز چيزی بغير از اين نبود. او می خواست ايرانی مستقل، آزاد و مردم سالار بسازد. ولی مأموريت مصدق پنجاه سال پيش ابتدا با دسيسه های انگليس و بعد از آن با کودتای آمريکا نقش بر آب شد.
بعد از پنجاه سال که از آن واقعه شوم گذشته، هنوز عده ای بر اين باورند که اشغال آمريکايی/انگليسی و در پی آن انتخابات در عراق همچون يک «تسونامی» پر قدرت همه منطقه را در بر خواهد گرفت و امواج سهمگين اش حکام زورگوی منطقه را بزانو در خواهد آورد. سئوالی که پيش می آيد اينستکه اگر پنجاه سال پيش کودتای آمريکايی/انگليسی، دولت مردمی مصدق را به زير نکشيده بود، اکنون ديگر چه نيازی به اين «تسونامی» پرورده دست همان دول کودتاگر می بود و بعد از آن، نيازی به انقلاب نبود تا «خشگ مغزان» را در مسند حکومت ايران بنشاند.
آيا نمی توان تصور کرد حکومت مردمی مصدق می توانست مانند يک نسيم پر قدرت و مردمی و نه از نوع وارداتی کاخ سفيد، منطقه را به آنچه حالا آمريکا بعد از پنجاه سال وعده اش را می دهد مبدل کند. آيا سخن گفتن از اين واقعيت غيرمنطقی بنظر می رسد که کودتای آمريکا موجب عقب ماندگی ايران و شايد منطقه از لحاظ سياسی و اجتماعی برای نسل ها شد.
ارزش مصدق با گذشت زمان بيشتر می شود. در جايی می گويد: «تغيير رژيم تضمينی برای ترقی ملت نيست و تا ملتی صاحب رجال توانا نباشد هيچ چيز تغيير نميكند.» مشکلی است که اکنون داريم: کمبود رجال توانا، خيرخواه ملت، انديشمند و مترقی. مصدق همه اين صفات را يکجا داشت. او مردی بود که پنجاه سال پيش می توانست مشکلی که امروز در ايران و منطقه داريم را بدون خونريزی پيشگيری کند. ولی کسی قدرش را ندانست. همان مطبوعات آزادی که در جبهه شان می جنگيد، به کمين گاه دول کودتاگر تبديل شدند که در آخر موجب سرنگونی او شدند.
در اين برهه حساس از تاريخ مملکت که در مقابل مشکلات و مصائب گوناگون قرار گرفته ايم، شايد مروری بر تحولات سياسی زمان مصدق، ما را در هدفی که داريم راسخ تر کند و راه چاره را به ما بنمايد. راه مصدق راهی است که هنوز در پيش رو داريم.
بعضی ها می گويند ايرانيها شخصيت پرست هستند. شايد يکی از دلايلش اين باشد که شخصيت هايی مثل مصدق اينقدر کم داريم.
اشتراک در پستها [Atom]