۱۲/۲۵/۱۳۸۳

آيين تهمت و افترا

من در مدت مديدی که در کانادا زندگی کرده ام هميشه سعی کردم که موجب آبروريزی جامعه ايرانی نشوم. چه آنزمان که به مدرسه و دانشگاه می رفتم و چه آنزمان که با هزار مصيبت و بدبختی در مملکت غريب برای خودم کار و بار و زندگی ای دست و پا کردم. هرگز از سيستم رفاهی اين مملکت استفاده نکردم، حتي زمانی که سقفی بر روی سر خود نداشتم. همه جا با شرافت و سربلندی کار کردم چون نمی خواستم کسی بگويد «ای بابا، اين هم مثل بقيه شان است.» حالا که بعد از گذشت اين همه سال جوانی را پشت سر گذاشته و به ميانه عمر خود رسيده ام، نياز به آرامش و آسايش خيال دارم. چون آزاده زيسته ام، هيچگاه در مقابل زور و ناعدالتی تسليم نشده ام.

مدت ها بود که در مورد وبلاگ و وبلاگ نويسی می شنيدم و بالاخره با حمايت و پشتيبانی دوستان به وبلاگ نويسی پرداختم. در مدت دو سه ماهی که به اينکار مشغول بوده ام به مرامم که همان زندگی آزاده است وفا دار بوده ام. عقيده ام را ابراز کرده ام ولی به عقيده ديگران نيز احترام گذاشته ام.

اينکار که در آغاز بعنوان تفتن، ابراز عقايد و شايد تبادل نظرات آغاز شده بود، متأسفانه به مرحله ای رسيده است که شخصی مرا در رده کسانی قرار داده است که همواره از آنها نفرت داشته ام. يکی از حربه های موثری که در چنته دارد و قبلاً نيز بارها از آن استفاده کرده، هتک آبروی ديگران است. من نه در باندی عضويت داشته ام و نه از عقايد ضد انقلابی، ضد مذهبی (نه از نوع طالبانی آن) و سلطنت طلبی اين گونه اشخاص حمايت کرده ام.

شايد اين يک خصلت ما ايرانی ها باشد که هميشه سعی می کنيم همديگر را خوار و زبون کنيم. نمی دانم، بهرحال آنهايی که اين شخص را می شناسند و مرامش را می دانند، خود می توانند قضاوت کنند که مقصر اصلی کيست. والسلام.


نظرات: ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]





<< صفحهٔ اصلی
:رأی بدهيد Balatarin

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

اشتراک در پست‌ها [Atom]

تنها با ذكر كامل منبع ، استفاده از مطالب وبلاگ آزاد است ©