۹/۲۹/۱۳۸۴
خاورميانه، هاليوود و ويروس کامپيوتری
چند هفته پيش به جلسه ای رفتم که در آن رابرت فيسک، روزنامه نگار شهير انگليسی سخنرانی می کرد. از آن زمان تا حالا می خواهم چند کلمه ای در مورد اين سخنرانی بنويسم که به دلايل مختلف به عقب می افتد.
يک دليلش رها شدن يک ويروس بی پدر و مادر در کامپيوترم بود که اوضاع زندگی ام را کاملاً آشتفه کرد. منهم مثل خيلی های ديگر در ينگه دنيا برای امرار معاش به کامپيوتر وابسته ام. مدت هاست که ويروس های مختلفی را از هم ميهنان عزيز دريافت می کنم ولی به لطف برنامه آنتی ويروسی که دارم و هشياری خودم تا به حال به اين فلاکت نيفتاده بودم. ولی اين بار نمی دانم چه شد که اشتباهاً بر روی ايميلی که آدرس مشکوکی داشت کليک کردم و فايل الصاقی را باز کردم. بعد از آن ديگر چشمتان روز بد نبيند، بلايی نبود که بر سر اين کامپيوتر مادر مرده من نيامد. بعد از چند شب و روز بی خوابی بالاخره توانستم اوضاع را به روال عادی برگردانم.
حالا منظور از اين گزافه گويی چه بود؟ منظور اين بود که يکی از هم ميهنان عزير اين سوغاتی را برايم ارسال کرده بود. حالا اين هم ميهن آدرس مرا از کجا گير آورده بود خدا می داند. ولی هيچ چيز در دنيای اينترنت پنهان نيست و به هر چيزی می توان دست يافت. اين هم ميهن با من چه پدر کشتگی داشت که می خواست دمار از روزگارم در بياورد؟ خدا می داند.
از موضوع اصلی اين نوشته به دور افتاديم. مقصود اصلی ام سخنرانی رابرت فيسک بود که در دانشگاه تورنتو برگزار شد. رابرت فيسک را همه به عنوان روزنامه نگاری می شناسند که خارج از محدوده ای می نويسد که حکومت های غربی بر روی روزنامه نگاران خود تعيين کرده اند. من با نوشته هايش در جريان حمله آمريکا به عراق آشنا شدم. اخيراً کتاب قطوری را در مورد خاطراتش نوشته و موضوع اصلی اين جلسه نيز خاطراتش در طی چندين دهه روزنامه نگاری و به ويژه در منطقه خاورميانه بود.
رابرت فيسک در اين جلسه به موضوعات زيادی اشاره کرد. وی که به همه چيز به صورت تاريخی نگاه می کند، تصويری از جريانات خاورميانه ترسيم کرد که کمتر در مطبوعات غربی به آن اشاره می شود. شوخ طبعی اش در حين تحليل مسائل بسيار مهم و تکان دهنده ناحيه ای يکی از نکات جالب اين جلسه بود. با اينکه در حدود دو ساعت صحبت می کرد ولی هرگز مايه خستگی حضار نشد و بسياری آرزو می کردند که بيشتر سخن می گفت.
هرکسی بر طبق تمايلات فکری و پشتوانه سياسی اش از چنين جلسه ای برداشتی می کند. به نظر من نکته ای که رابرت فيسک بيان کرد و مهم است همان چيزی است که در فيلم Syriana که هفته پيش ديدم نيز بر آن تأکيد شده بود. يکی از لازمه های نظام جديد جهانی وابستگی منطقه خاورميانه به غرب است. با توجه به محدود بودن ذخاير نفتي، کشورهای غربی نمی توانند به کشورهای منطقه اجازه دهند که از لحاظ سياسی و اقتصادی مستقل شوند و يا راهی را بروند که به نظام اقتصادی که در حال حاضر در دنيا برقرار است تضاد داشته باشد. اگر می خواهند انرژی اتمی بومی توليد کنند و خودکفا شوند به بهانه ها و شگردهای گوناگون از آن جلوگيری می شود. به گفته فيسک اين نوع طرز فکر يک روال تاريخی دارد که به جريانات ملی شدن نفت در ايران بر می گردد.
شايد چنين شرايطی در کشورهای شرق آسيا وجود نداشته باشد چون آنها نفت ندارند و خودشان برای نفت به خاورميانه وابسته اند. يکی از ابزار اين استراتژی اوضاعی است که در حال حاضر در خاورميانه شاهد آن هستيم. شاهد حکومت هايی هستيم که اکثراً غيرمردمی و دست نشانده اند و اگر حکومتی هم پيدا شود که بخواهد از اين منجلاب عقب افتادگی فکری بيرون بيايد با تحريم، جنگ ديپلماتيک و دست آخر حمله نظامی روبرو می شود.
نکته ديگری که رابرت فيسک به آن اشاره کرد و در فيلم Syriana نيز شاهد آن بودم موقعيتی است که آمريکا و کشورهای غربی در اين منطقه به وجود آورده اند؛ مردم را چنان مستأصل کرده اند که راه چاره ای به غير از حملات تروريستی و بمب های انتحاری برايشان باقی نمانده. وی می گفت در حقيقت مردم منطقه بسيار نجيب بوده اند که با اين همه جفا و با اين همه کشتار و با وجود بر سرکار گذاشتن و حمايت از حکومت های وابسته و غيرمردمی هنوز به طور کامل دشمنی خود را با غرب بروز نداده اند و هنوز هم با تعداد انگشت شماری از حملات تروريستی در ممالک غربی روبرو هستيم. به عقيده وی اوضاع می توانست از اين بسيار بدتر باشد.
در اين ميان مردم کشورهای عربی از هر بهانه ای برای نشان دادن خشم خود از اوضاع اسف انگيزشان استفاده می کنند. نمونه اش زمانی است که احمدی نژاد واقعه تاريخی «هولوکاست» را يک افسانه می خواند ولي از وی به طور گسترده پشتيبانی می شود. در اين ميان دولت هايشان مثل هميشه سکوت اختيار می کنند چون هرگونه مشروعيتی را از دست داده اند.
صحبت از احمدی نژاد شد، ديشب در جايی خواندم که با اينکه مردم ممالک عربی از گفتار ضد اسراييلی و ضدهولوکاستی احمدی نژاد طرفداری می کنند، ولی هرگز نمی خواهند که سران کشورهای خودشان اين موضوعات را مطرح کنند! اين خودش شايد طرز تفکر مردم منطقه را نشان می دهد. رابرت فيسک در يکی از مقالاتش به حکام کشورهای عربی (و مردم شان؟) به عنوان «موش ها» اشاره کرده بود که از قرار معلوم خشم بسياری از جوامع عرب را برانگيخته بود. ولی چطور می شود با چنين طرز ديدی برخورد کرد؟ اگر گزارش اين روزنامه صحيح باشد، چيزی که برای مردم کشورهای عربی بيش از هر چيز مهم است ثبات است. آنها حاضرند تحت اين حکومت های ظالم و غيرمردمی زندگی کنند، شاهد انواع مختلف جفا و ظلم باشند ولی در عين حال نان بخور نميری در بياورند و هميشه طرف مقابل را مقصر بدانند. آيا مردم عراق حاضر بودند تا ابد تحت رژيم خونخوار صدام زندگی کنند و منتظر خشم الهی شوند که اين رژيم را از روی زمين بردارد؟ جان آدميزاد عزير است ولی آيا کشته شدن به دست نيروی های اشغال گر بدتر است يا مقابله با چنين رژيم های ملعونی؟ اين رژيم های قصاب خاورميانه تا چه زمان به موجوديت کثيفشان ادامه خواهند داد. در همين اثنا مردم اين کشورها به زندگی اسفناک خودشان مشغولند و انگار آب هم از آب تکان نمی خورد.
اشتراک در پستها [Atom]