۲/۲۷/۱۳۸۵
چندی پيش از سوی سازمانی به اسم «آژانس مرکزی هوش» با من تماس گرفته شد تا با اين سازمان به همکاری بپردازم. من که هميشه دلم می خواست هوش و حواسم را تقويت کنم با خوشحالی به اين دعوت لبيک گفتم.
استخدام در اين سازمان آنقدرها که فکر می کردم آسان نبود. بايستی از مراحل مختلف مصاحبه، مرور پيشينه شغلی، فعاليت های اجتماعی و خانوادگی عبور می کردم و حتی در يک مرحله مرا به دستگاه دروغ سنج هم وصل کردند. ولی خوب چون تا آن زمان در ادارجات کار نکرده بودم و تمام اوقات بزرگسالی خود را به سوسيس و لبو فروشی گذرانده بودم، تصور می کردم که چنين تست هايی عادی بوده و جزو روال استخدام در چنين سازمان بزرگی است.
پس از اينکه به مدت در حدود يکسال با اين سازمان به همکاری مشغول بودم، به اين نتيجه رسيدم که شايد عملياتشان آنقدرها هم که فکر می کردم ربط چندانی با کاربردهای علمی هوش و حواس و رابطه آن با قوای فکری نداشته باشد و به کارهای ديگری می پردازند که به جاسوسی بيشتر مربوط می شود.
در همين جا بود که از مقام خودم به عنوان «آژان ويژه» استعفا داده و به سوسيس فروشی بازگشتم.
اين مقاله را هم بخوانيد و درس عبرت بگيريد: چرا رامين جهانبگلو جاسوس نيست
اشتراک در پستها [Atom]