۴/۰۸/۱۳۸۵


«چرا بيشتر زنهای همجنسگرا (لزبين) چنگی به دل نمی زنند؟ آيا همين موضوع موجب شده که به لزبينيسم رو بياورند؟ اگر چنين است، چرا اين موضوع در مورد مردهای همجنسگرا (گی) صادق نيست؟»

آيا بيان چنين افکاری نشانه آنست که شخص هوموفوبيک است؟ ويا سکسيست است؟ ويا حتی تمايلات هم جنسگرايانه دارد؟

آيا بيان چين افکاری نشان می دهد که هنوز نتوانسته ايم خود را از زنجير عقب افتادگی فکری برهانيم و به خيل جماعت پيشروی فکری بپيونديم که به دروازه های طلايی «صحيح سياسی» (politically correct) رسيده اند و با هرچه در کتابچه های سوپر روشنفکرانه شان جور در نمی آيد مخالفت می کنند؟

در جامعه غربی که به قضای روزگار چند صباح عمر را قرار است در آن بگذرانيم، عنوان کردن چنين سوالاتی تابوست. همانگونه که تا چند سال پيش مخالفت با جنايات رژيم صهيونيستی تابو بود. آيا وقتی راجع به موضوعی بحث نشود، چون صحيح سياسی نيست، آن موضوع به خودی خود حل می شود؟ آيا با پاک کردن صورت مسئله می توان راه حل آن را پيدا کرد؟ شايد نه. ولی عقيده دارم کسانی که می خواهند اين تابوئيت (!) که در جامعه غربی و آنهم به خاطر تحولات اجتماعی که در آن اتفاق افتاده را به وبلاگستان فارسی ويا جامعه ايرانی حقنه کنند به بيراهه می روند.

من نه جامعه شناسی خوانده ام و نه از مباحث جامعه شناسی آگاهی دارم. به کسانی که عمری را در اين راه گذرانده اند احترام می گذارم. به کسانی هم که چنين افرادی را به خاطر دانشی که دارند تحقير می کنند خرده می گيرم. مع الوصف درست است که بسياری از ما جامعه شناسی نخوانده ايم، ولی همه ما در جامعه زندگی کرده ايم و همين موضوع ما را متخصص جامعه شناسی می کند. اين دنيای وبلاگ نويسی با همه مشکلاتی که به وجود آورده موجب شده که همه به اظهار نظر بپردازيم و اين ضوابط مصنوعی «صاحب نظر بودن» تا حدودی مخدوش شود.

پيش از اينکه خيل ايرانيان به تورنتو مهاجرت کنند، ميخانه ای در شهر بود که پاتوق همجنسگرايان بود. اين موضوع قبل از به وجود آمدن محله همجنسگرايان در خيابان چرچ و قبل از کارناوال ساليانه آنها بود. مردان همجنسگرا در اين ميخانه جمع می شدند تا دقايقی را بين خودی ها بگذرانند.

در دهه هفتاد، در يک روز بخصوص در آمريکای شمالی که هالووين خوانده می شود، کسانی که از دست اين افراد همجنسگرا بسيار کوک بودند در مقابل اين ميخانه اجتماع می کردند و به سوی شان تخم مرغ گنديده پرتاب می کردند، به آنها اهانت می کردند و دشنام می دادند. اين پديده تا اوايل دهه هشتاد که ما به اين مملکت کوچ کرديم هم ادامه داشت. هنوز هم کسانی بودند از هم شاگردی های کانادايی خود ما که به مقابل اين ميکده می رفتند و محض خنده و خوشگذارانی اين جماعت را به باد فحش و استهزاﺀ می گرفتند. ما هم که هنوز در مراحل شوک فرهنگی بوديم فکر می کرديم که حکماً اين راه مقابله با ابنه ای ها در فرنگستان است. بهرحال بهتر از سنگسار کردن است. ولی آيا واقعاً تفاوتی هم دارد؟ عده ای بودند که صرفاً برای تحقير قوم لوط به مقابل اين ميخانه می رفتند. ولی کسانی هم بودند که اگر به جای تخم مرغ گنديده، به دستشان پاره سنگ هم می دادی، به سمت اين قوم پرتاب می کردند. همانگونه که هنوز می کنند. اگر پايش بيفتد، گی ها را به قصد کشت می زنند. چون هرچه باشد با فرمان خدا به سيتزه گری پرداخته اند و بايستی محکوم و معدوم شوند.

اوضاع فرق کرده. حالا کارناوال همجنسگرايان و غيره در تورنتو هست که در آن به طور آزادانه به شادمانی می پردازند و حتی شهردار شهر هم در آن شرکت می کند. چيزی که حتی بيست سال پيش هم غير ممکن بود. ولی اين راه حلی است که هم جنسگرايان تورنتو بعد از سالها مبارزه، کتک خوردن، تحقير شدن و زير رگبار تخم مرغ و گوجه فرنگی گنديده قرار گرفتن و دست آخر کشته شدن به آن دست يافته اند.

خيلی ها هم که شامل حقير می شوند از زياده روی ها و بعضی ادا و اطواری که اين جماعت در می آورند چندششان می شود. ولی خب تحمل می کنيم چون راستش را بخواهيد ربطی به ما ندارد.

ولی اين راه حل، اگر بشود اسمش را راه حل گذاشت، برای اين جامعه خوبست. به درد ما نمی خورد. اين دنيای اينترنت موجب شده که همه فرهنگ ها را با هم ديگر مقايسه کنيم، انگار که همه بايستی يک راه را بروند، يک کار را بکنند، و با اين پديده به يک صورت روبرو شوند.

ولی آيا سنگسار کردن هم جنسگرايان برای چيزی که هستند راه حل مسئله است؟ اگر بود تا بحال بايستی این موضوع حل می شد. تا به حال بايستی قوم لوط معدوم می شدند، همانگونه که در کتاب مقدس شدند. آنهايی که سخن از آزادی و دموکراسی و حقوق بشر و غيره می زنند، بايستی به حقوق اين جماعت هم احترام بگذارند. و نه اينکه هرگاه حقوق بشر با نيات و آمال سياسی خودشان جور در می آيد از آن دفاع کنند. اگر قرار است حقوق بشری باشد، اين شامل همه بشريت می شود.

همجنسگرايي در همه جوامع وجود دارد و اگر اين پديده را ناديده بگيريم ويا با خشونت با آن برخورد کنيم، صرفاً صورت مسئله را پاک کرده ايم.




نظرات: ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]





<< صفحهٔ اصلی
:رأی بدهيد Balatarin

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

اشتراک در پست‌ها [Atom]

تنها با ذكر كامل منبع ، استفاده از مطالب وبلاگ آزاد است ©