۵/۱۸/۱۳۸۵

سوگواری بر سر قبر يک ديکتاتور


شاه بيچاره
«دردآور است که شاه ایران در کشور خودش دفن نشده است»


دردآور است که شاه ايران را کودتای آمريکايی/انگليسی سرکار گذارد
دردآور است که شاه ايران و عمال آمريکايی حق مسلم مردم ايران را برای دستيابی به دموکراسی بگيرند.
دردآور است که شاه ايران رشد سياسی مملکت را برای بيش از ربع قرن به عقب بياندازد
دردآور است که شاه ايران به جای اينکه با مردمش باشد با بيگانگان باشد - عمال آمريکايی برايش تعيين تکليف کنند
آخر دست هم، مانند پدرش، همين عمال بيگانه بودند که بهش گفتند موقعش رسيده تاج و تخت را رها کرده و به تبعيد برود
دردآور است که مردم ايران را ناچار به انقلاب ضدسلطنتی کرد – آنهم برای دستيابی به استقلال
اين گفته شاه قبل از تبعيد بود:
«من صدای انقلاب شما را شنيدم»
چرا زمان کودتای آمريکايی/انگليسی صدای مردم را نشنيده بود؟
چرا اين «شنيدن صدا» بيست و هفت سال طول کشيد؟
چرا زماني که هرگونه مظهر دموکراسي را از بين مي برد اين صدا را نمی شنيد؟
چرا زمانی که ديگر رمقی در حکومت پوسيده اش نمانده بود، اين صدا را شنيد؟
چرا زمانی اين صدا را شنيد که حتی عمال آمريکايی هم او را رها کرده بودند؟
شاه بيچاره
شايد آنچه در مورد محمدرضا می گفتند حقيقت داشت.
شايد ...
«خودش خوب بود، اطرافيانش بودند...»
بادمجان دورقاب چينان بودند که او را «خدايگان» و «آريامهر» و «سايه خدا کردند»
همان ها بودند که «روح اهورمزدايی» را در وي دميدند و باعث شدند آن بشود که نبايستي مي شد
همان ها بودند که آنقدر مغزش را شستشو دادند که خودش را در رده شاهان باستاني ايرانی قرار دهد
آيا امر به خودش هم مشتبه شده بود؟
آيا واقعاً تصور مي کرد که روح کورش در او حلول کرده؟
ولی نه ...
همه آنها را خودش به وجود آورد – چون بدون آنها نمي توانست به حکومت استبدادی اش ادامه دهد
به آنها نياز داشت تا در مقابلش دولا راست شوند و دستش را ببوسند
شاه بيچاره




نظرات: ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]





<< صفحهٔ اصلی
:رأی بدهيد Balatarin

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

اشتراک در پست‌ها [Atom]

تنها با ذكر كامل منبع ، استفاده از مطالب وبلاگ آزاد است ©