۹/۱۷/۱۳۸۵
اين موضوع انتخابات در سيستم ليبرال دموکراسی بحث جالبی است. هرچند سال يکبار احزاب سياسی از خواب خرگوشی بيرون می آيند. اين احزاب که در بقيه مدت سال کسی از وجودشان هم خبردار نبود و نمی دانست که به چه کاری مشغولند، به طور ناگهانی غمخوار مردم می شوند. هر کدام برنامه کاری خودشان را اعلام می کنند و سعی می کنند بگويند که برنامه ما بهتر از بقيه است. به همديگر حمله می کنند و داد و هوار راه می اندازند که ای مردم چه نشسته ايد که اگر طرف مقابل را انتخاب کنيد چنين و چنان می شود، عوارض بالا می رود، فرزندانتان سرگرسنه به زمين می گذارند و غيره.
آخر دست هم يکی از همين دو سه حزب اصلی انتخابات را برنده می شود و تشکيل دولت می دهد. همه چيز به روال عادی بر می گردد. دولت جديد همان کارهايی را می کند که دولت قبلی می کرد، فقط ممکن است روش اجرايی اش تفاوت داشته باشد. يک عده بروکرات هم هستند که کارهای مملکت را بچرخانند که در بيشتر موارد کاری به کار سياستمداران ندارند. سياستمداران هم به سياست بازی خودشان مشغولند و نيم نگاهی به انتخابات بعدی دارند که دومرتبه برنامه حزبی خود را به خلق الله بقبولانند. و اين داستان همچنان ادامه پيدا می کند.
موضوع جالب ديگر در مورد اين سيستم حکومتی اينست که معمولاً کسانی به رياست جمهوری ويا نخست وزيری انتخاب می شوند که شباهت زيادی به آدم هايی که هر روز در کوچه و خيابان و مترو و اتوبوس می بينيم ندارند. از طبقه مرفه جامعه اند. کسی هم نمی پرسد که اين شخص که شايد در عمرش حتی يک شب هم سر گرسنه به زمين نگذاشته و رابطه ای با طبقه زحمتکش ندارد، چگونه می تواند دلسوز مردم باشد. و آيا بيشتر دلسوز طبقه خودش نيست؟
اين سيستم سياسی که به آن اشاره شد در بين گروه های اصلاح طلب در ايران بسيار طرفدار دارد و الگويی برای يک حکومت دموکراتيک است. سيستمی که دو سه تا حزب اصلی دارد که سر اينکه کداميک دولت را تشکيل دهند با هم کلنجار می روند. مردم هم دراين کشمکش سياسی نظاره گر هستند. پس اصلاح طلبان ترجيح می دهند که آحاد ملت تماشاگر باقی بمانند. عده ای «انديشمند سياسی» باشند تا زمام امور را به دست بگيرند و کارهايی را بکنند که به نفع مملکت است. دلخور مي شوند زمانيکه صاحبان قدرت صلاحيتشان را به رسميت نمي شناسند و صدای احدی هم در نمي آيد. صحبت از تحريم می کنند ولی هنوز صدای احدی بيرون نمی آيد. دست آخر شگفت زده می شوند که چرا مردم از «نمايندگان واقعی شان» دفاع نمي کنند. نمايندگانی که در واقع خيرخواه جامعه هستند و حرف اول و وسط و آخرشان دموکراسی است. البته به صلاحشان نيست که بگويند چه پيوندی با آحاد ملت داشته اند که حالا طلبکار هم شده اند.
از سوی ديگر صاحبان قدرت در ايران کاری به اين حرف ها ندارند و به اصطلاح خر خودشان را می رانند. موضوع مهم برای آنها مشارکت هر چه بيشتر مردم در انتخابات است. اگر در کشورهای غربی تعداد رأی دهنده ها به کمتر از نيمی از واجد شرايط ها هم نمی رسد، در ج.ا. چنين چيزی قابل قبول نيست. برای همين هم هست که مردم را تشويق به مشارکت می کنند و قبل از هر انتخاباتی به مردم می گويند که وظيفه دينی شان است که رأی بدهند.
می خواهند اين نکته را در افکار عمومی تداعی کنند که حکومت از طرف مردم و برای مردم است. برای همين هم هست که وقتی رئيس جمهور به شهرهای مختلف مسافرت می کند، آن جمعيت عظيم را در عکس ها می بينيم که به پيشبازش می روند، در استاديوم جمع می شوند و غيره. آيا می توان تصور کرد که رئيس جمهور به اين شهرها برود و کسی خبردار نشود؟ ولی اين موضوع برای رهبران غربی مطرح نيست. اگر سران ممالک غربی از جايی بازديد می کنند، فقط عده معدودی که از قبل دعوت شده اند پيدايشان می شود که بيشتر برای «فتوآپ» است.
پس سوال می تواند اين باشد که کدام سيسيم حکومتی بيشتر به مردم نياز دارد و امکان مردمی تر شدن را دارد. سيستمی که هر چند سال يکبار انتخابات دارد و در بين انتخابات رابطه کجدار و مريز بين ملت و حکومت کاملاً گستسه می شود. ويا سيستمی که برای بقايش به پشتيبانی مردم نياز دارد و اگر روزی روزگاری انتخاباتی باشد و کسی مشارکت نکند ويا رئيس دولت به جايی مسافرت کند و کسی پيدايش نشود، آنوقت است که نه تنها دولت بلکه سيستم حکومتی متزلزل می شود.
اشتراک در پستها [Atom]