۱۱/۰۵/۱۳۸۵

!قطره های باران بر روی سرم می ريزند



می خواستم راجع به احتمال جنگ بنويسم.

می خواستم راجع به سياست آمريکا و اسرائيل در منطقه بنويسم.

می خواستم راجع به هولوکاست و صهيونسيم بنويسم.

ولي...

راديو اين موزيک را پخش کرد.

به خودم گفتم: «وات ده هِک!»

ما که هی نوشتيم و گفتيم و به قول دبيرمان «زبانمان پوستيژ شد.»

پس بقول خيام:

برخيز و مخور غم جهان گذران،
خوش باش و دمی به شادمانی گذران
در طبع جهان اگر وفائی بودی،
نوبت بتو خود نيامدی از دگران.


تا ديدار بعدی...

پ.ن. در اين هوای سرد تورنتو که دما -۱۸ درجه سانتی گراد است و ما را خانه نشين کرده، هيچگونه بارانی جرأت نمی کند روی سر کسی بريزد.

برچسب‌ها:


نظرات: ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]





<< صفحهٔ اصلی
:رأی بدهيد Balatarin

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

اشتراک در پست‌ها [Atom]

تنها با ذكر كامل منبع ، استفاده از مطالب وبلاگ آزاد است ©