۱/۰۸/۱۳۸۶
خداوند عمر ملکه بريتانيا را طولانی کند
آن روز ها يادش بخير. منظورم از آنروزها دورانی قبل از به دنيا آمدن من و شماست. آنروزهايی که خورشيد در امپراتوری بريتانيا هيچگاه غروب نمی کرد. آنروزها که به چپاول و غارت سرزمين های «مرد تيره پوست» اشتغال داشتند. همه جا پرچم بريتانيا در احتزاز بود. همه جا قلمروی ملکه ويا پادشاه بريتانيا بود.
ولی حالا اوضاع تغيير کرده. ملکه بريتانيا به يک مقام تشريفاتی تبديل شده که ممکن است هر روز زير آبش را بکشند. کسی برايش «تره هم خرد نمی کند.» از تمام آن امپراتوری پهناور فقط چند جزيره بزرگ و کوچک باقی مانده. نخست وزير مملکتی که زمانی دنيا را تحت سلطه داشت به سگ کوچک بازيچه دست رئيس جمهور آمريکا تبديل شده.
حالا اوضاع به جايی رسيده که مملکتی که زمانی نه چندان دور تحت اشغال همين بريتانيا بود به خودش جرأت داده که پانزده ملوان نيروی دريايی سلطنتی بريتانيا را دستگير کند، چون از قرار معلوم به آبهايشان وارد شده بودند. امپراتوری بريتانيا آنقدر مفلوک شده که به جای اينکه نيروی دريايی خود را گسيل کند تا جان اين پانزده ملوان را نجات دهد، به تهيه مدارک جعلی پرداخته است : مثل اينکه اينکار را قبلاً نکرده اند (+). تکنولوژی پيشرفته انيميشن و کامپيوتری که در دسترشان هست. يک نقشه کذايي با «فتوشاپ» درست کرده اند و يک ضربدر هم در داخل آن گذاشته اند. و همين نقشه نشان می دهد که در واقع داخل آبهای کشور اشغالی شان بوده اند! آخر آن آب ها ملک آبااجدادی شان است. بابا دست برداريد.
ولی خود اين موضوع نشان می دهد که اين اربابان نگران شده اند. شايد برای اينکه طرف مقابل توانسته توجه مردم دنيا را به خودش جلب کند و دروغ های اين اربابان را برملا کند. شايد برای اينکه ديگر نمی توانند با دروغ هايشان سر مردم دنيا را شيره بمالند. امپراتوری بريتانيا آنقدر مستأصل شده که به تهديدات توخالی متوسل شده که چنين می کنيم و چنان.
موقعيت دشواری است ايرانی بودن. موقعيت دشواری است از سرزمينی بودن که می خواهد مستقل باشد. می خواهد از زير يوغ امپريالسيم بيرون آيد. می خواهد به مردم دنيا بفهماند که می توان مستقل بود. می توان با خواسته های ناحق «جامعه آزاد جهانی» مقابله کرد. موقعيت دشواری است ايرانی بودن.
نمی دونم این مدت به روزنامه ها و رسانه های انگلیس (یا همون بریتانیا) توجه کردی یا نه. روزنامه ها چه راستی چه چپی، حتی اونایی که واقعاً با تونی بلر و حزب نوکارگرش به شدت دشمنی دارند،همشون با موضع ارتش و دولت این کشور در این مورد موافقند. یعنی تقریباٌ می شه گفت که هیچ سؤالی درباره راست بودن و حقیقت داشتن موضع دولتشان نکردند. همشون قبول دارند که البته سربازانشون در ابهای عراق بودند و نه ایران.
این برای من خیلی جالب هستش. این را با خود ایران مقایسه کنید. این نشون میده که وقتی نوبت مسائل ملی شون می رسد چه همه چیز رو فراموش می کنند. چه خوبه که ایرانیها هم کمی یاد بگیرند و الکی فقط به خاطر دوشمنی باگروه خاصی یا حزبی منافع ملی رو در خطر می گذارند.
ولی نکته خیلی درستی را گفتی. به نظر می رسه که ایرانیها خیلی علاقه دارند که به مسائل حاشیه ای بپردازند ولی مسائل خیلی مهمتر را نادیده بگیرند. شایدهم حق دارند.
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی
اشتراک در پستها [Atom]