۱/۱۷/۱۳۸۶

معضل ايرانی بودن

فکر نمی کردم که اين وبلاگ به جلسه روانکاوی تبديل بشود ولی بعد از خواندن نوشته ای از بهنود در مورد «اعتماد به نفس ايرانی ها» به اين فکر افتادم که شايد اين پديده کمبود اعتماد به نفس که از آن رنج می برم پديده ای همه گير بين جامعه ايرانی باشد و مختص به شخص من نشود.

من کمبود اعتماد به نفس دارم. نمی توانم در مقابل يک جماعت بيش از چهل نفر صحبت کنم. البته مشکل به صورتی نيست که مزمن ويا کلينيکال باشد ولی هميشه وجود داشته وشايد هميشه هم وجود خواهد داشت. برای مثال هروقت که در اين وبلاگ پستی می گذارم، بعداً پشيمان می شوم که اين چه چيزی بود که نوشتم و شايد نبايستی اين موضوع را مطرح می کردم. پس همين مشکل باعث شده که ازبعضی جهات محافظه کار بشوم. شايد به همين دليل هم هست که بعد از بيش از دو سال که گاه و بيگاه در اين وبلاگ می نويسم، هنوز تعداد خوانندگان دائمی ام از انگشتان دو دست بالاتر نرفته. چون نمی خواستم با ديگران درگير بشوم. نمی خواستم وارد دعوا و نزاع های وبلاگستان بشوم که رمز بالا بردن تعداد خواننده هاست. وقتی می بينم ديگران اينکار را می کند، من برای آنها خجالت می کشم! پس فکر کنم قدری از اين مشکل آگاهی داشته باشم.

ولی آيا اينکه يک شخص ويا گروهی از اشخاص اعتماد به نفس ندارند را می توان عمومی کرد و گفت پس همه ايرانی ها اعتماد به نفس ندارند. چون فکر می کنم آنچه ما ايرانی ها از آن رنج می بريم کمبود اعتماد به نفس نيست. پديده ای است که بس جدی تر از آن است.

مثال می زنم. حتماً خودتان هم با اين موضوع برخورد کرده ايد. دختر خانم ايرانی را در محفلی می بينيد که موهايش را مثل خواننده های «ام.تي.وی» رنگهای عجيب غريب کرده و هزار من سرخاب و سفيداب به صورتش ماليده تا آن چيزی که مربوط به هويت شرقی اش می شود را محو کند. ويا آن جوانک را می بييند که زير ابرو برداشته و حلقه به بينی دارد. حالا همين موضوع را با بقيه مليت هايی که از آن منطقه می آيند مقايسه کنيد. با عرب ها مقايسه کنيد. با هندی ها مقايسه کنيد که با وجود اينکه برای صدها سال تحت قوای استعمارگر بوده اند، ولی هنوز هويت هندی خود را از دست نداده اند. هنوز ساری و آن جامه های سفيد بلند را می پوشند و هنوز خال به ميان پيشانی می گذارند. به اين گزينه پوششی افتخار نمی کنند ولی آنرا انکار هم نمی کنند. برای خودنمايی نيست که اينجور لباس می پوشند ولی بخشی از هويتشان است و با اين هويت کاملاً قانع و راضی هستند.

اين پديده فقط به لباس پوشيدن خلاصه نمی شود. به جورناليست هايمان نگاه کنيد که از لندن و آمستردام و لُس آنجلس و تورنتو می نويسند. اگر دولت ايران کنفرانس هولوکاست راه می اندازد ويا قطع نامه های پی در پی شورای امنيت را ناديده می گيرد، احساس شرم می کنند. اگر پانزده جاسوس انگليسی را آزاد می کند هم همينطور. چون دلشان نمی خواهد اينگونه تنش ها وجود داشته باشد. ترجيح می دادند که ايران هم مثل بقيه کشورهای منطقه و دست نشانده بود. اينگونه استقلال را نمی پسندند چون از نوع غربی و جهان آزادی نيست. و دليلش اين نيست که اعتماد به نفس ندارند. خير. در زندگی عادی شان خيلی هم اعتماد به نفس دارند ولی از موقعيتشان در جهان شرم دارند.

ايرانی ها به طور کلی فکر می کنند که کشورشان از لحاظ جغرافيايی در نقطه اشتباهی قرار گرفته. دوستی داشتم که وقتی ازش سوال می شد از کجا آمده می گفت «پرشيا»! هميشه هم سعی می کرد با لهجه فرانسوی صحبت کند. فکر می کرد مردم شايد خيال کنند «پرشيا» يک جايی در اروپا باشد و با تحقيری که به پاکستانی ها نگاه مي کنند به وی نگاه نکنند. ايران از يک طرف با پاکستان و از طرف ديگر با ترک ها و عرب ها محاصره شده. همه اين مليت ها از آنچه هستند کاملاً رضايت دارند. افتخار نمی کنند ولی راضی هستند. ولی ايرانی ها فکر می کنند که از همه مليت هايی که آنها را محاصره کرده اند بالاتر هستند. با اينکه چهره هايمان بيشتر به هندی ها و عرب ها می خورد تا انگليسی ها و اهالی کشورهای اسکانديناوی. بزرگترين دشنامی که می توان به يک ايرانی داد اينستکه او را عرب خطاب کنی. آنوقت است که جوشی می شود و هرچه از دهانش بيرون می آيد نثار خطاب کننده می کند. برای همين هم هست که اينقدر برايمان اهميت دارد که يک قطعه آب که در جنوب مملکت است هميشه «فارس» باقی بماند. و به اين موضوع توجه نداريم که اين قطعه آب در تصرف قوای بيگانه است.

همه ممالک دنيا به تاريخشان افتخار می کنند ولی وضعيت ما از اين حرف ها گذشته. اين تاريخ دوهزار و پانصدساله را گرفته ايم و رها نمی کنيم. ولی بيشتر به تاريخ قبل از اسلام افتخار می کنيم چون هنوز عرب های وحشی مملکت را تصرف نکرده بودند. هنوز «تمدن» داشتيم. اگر نيامده بودند شايد اميدی بود که خودمان را به طور کامل و در بست از مليت هايی که دور و برمان را گرفته اند جدا کنيم و شايد چهره هايمان هم با آنها تفاوت داشت. از «آخوند» بدمان می آيد چون سمبل همان فرهنگ عقب افتاده عربی است.

پس مشکل ما اعتماد به نفس نيست. شرم ساری است. شرم از آنچه هستيم و آنچه مردم دنيا ما را می بينند. وقتی عده زيادی تجمع می کنند و مرگ بر آمريکا می گويند شرمسار می شويم. وقتی رئيس جمهور مملکتمان عبا ويا کاپشن به تن می کند شرمسار می شويم. وقتی نمی داند که چه رنگ کت و شلوار بپوشد شرمسار می شويم. وقتی روستايی هايمان را با صورت آفتاب خورده و چروکيده نشان می دهند شرمسار می شويم. می خواهيم بگوييم که ما مثل اهالی مغرب زمين هستيم با اينکه قضای روزگار باعث شده که با پاکستانی ها و عرب ها در يک نقطه دنيا قرار بگيريم ولی وقتی درک می کنيم که ما را به عضويت افتخاری مغرب زمين قبول ندارند و در همان طبقه بندی عرب ها و هندی ها می گذارند شرمسار می شويم.


نظرات:
We forget that Persians are the primordial bad guys for Europe. We are the ones that they defined themselves against. We were the dark background for the light of Europe.
And it is nothing more ridiculous than calling ourselves Persian. Persian is what Greeks called us and by god they did not like us (maybe for good reason). Calling ourself Persian is like calling ourselves Eyeranian. Only in Iran people who are Fars may call themselves Fars or Pars as apposed to Gilak or Azari.

The funny thing is that Persia is as much part of European Identity as it is part of ours, if not more. I find that educated westerners know more about ancient persian than I do. For god sake I cannot even name the kings. Portraying Persia in any light but the first villain civilisation of the history is as annoying and identity threatening to some Europeans as it is for some of us when it is called a savage Empire.

I find this latter view as ridiculous. As much ridiculous as English or French claiming to have inherited the Greeks. I believe Islamic civilisation is also in heritor of Greek culture. For god sake, plato and Aristotles had more presence in my education than Cyrus the Great, both before and after Islamic revolution.

Haedeh
 
Dear Haedeh, so what you’re saying is that Persia is a Western concept. This country called Persia is not in the Middle-East and in the middle of Hindus and Semites. It’s somewhere in Europe, in the European psyche. So by calling ourselves Persians we transport ourselves to this imaginary land that could be but never will.
 
Dear Mohammad,

I am saying two things:

1. In our own text we always have refered to ourselves as Iranian and our country with as Iranshahr. I am not a historian so I stand to be corrected, this is as far as I know.
Persians or Fars are a group of Iranians. Iran and Iranian is not clearly defined, but under this name we have known ourselves for millenia.

2. In Europe's collective memory we are the arichytipal villain and oriental. Some even see Islamic era as an extension of Persia. And that is what was wrong with Islamic civilisation. So it is doubly stupid to separate oursleves from semite or Indians to gain respect. Because Arabs and India are still associated with great civilisations we are not.

I am off course oversimplifying to put my point across.
 
Dear Haedeh, I get your points and agree with you on both accounts. But it’s always been Persian Empire and never Iranian Empire. Whenever we talk about our history, unconsciously we think of that ancient empire and bypass the last 14 hundred years. When we call ourselves Persians rather than Iranians, we want to reestablish that link; the link that was interrupted by the Arabs and we've been blaming them for what we are. Even though whatever we have and whatever we are, our poetry, our literature and our science was shaped in the Islamic half of our history.
 
آره خب یه چیزایی رو درست می گی محمد جان اما این ویژگی ها که میگی فقط از آن کشور ما نیست ! ـ
و البته قبول دارم ترکها و هندیها و ....ـ خیلی به خودشون و کشورشون افتخار می کنند ،اما ما هم کم نداریم که ایراینهایی که به چه به دوران قبل و چه به دوران بعد اسلام افتخار می کنند اما من فکر می کنم این مسئله ارتباط تنگاتنگی با ضرب المثل معروف خودمون یعنی مرغ همسایه غازه داره ما ایرانی ها با هر سطح فرهنگی و اجتماعی تقریبا با همین فضا بزرک شدیم با نسبتهای متفاوت ... بیخود این ضرب المثل درست نشده که ....! ـ فقط مسئله از نظر من اینه که باید فرمول خودمون رو پیدا کنیم هیچ فرمولی از هیچ جای دنیا بدرد ما نمی خوره
 
مهدی عزيز، فکر کنم اين موضوع «افتخار» شايد براي مقابله با همان موضوع «شرمساری» باشد که عنوان کردم. برای مثال وقتی می بينيم مملکت تحت کنترل «آخوند» است، اين موضوع برايمان بسيار دردآور است. فکر می کنيم اين يک دوره کوتاه در تاريخ مملکتمان است که بزودی از آن گذر خواهيم کرد و به همان عزت و جاه و جلال خيالی برخواهيم گشت. پس به نظر من به آنچه واقعاً ارزشمند است که همان روحيات و خلق و خوی ايرانی باشد افتخار نمی کنيم و به چيزهای بيخودی افتخار می کنيم. ايرانی خيلی چيزها دارد که می تواند به جهان ارائه کند و همه اش مربوط به زمان حال می شود. ولی به چيزهای واهی که معلوم نيست چه مقدارش افسانه باشد افتخار می کنيم. هر وقت هم که صحبت از افتخار می شود به ياد آن امپراتوری افسانه ای می افتيم
 
I think the shame and the lack of confidence are connected, which ironically shows itself as some kind of over-confidence in iranian superiority.
 
Dear Niki, I think you’re right. This is something that I didn’t think of when I wrote the post. Lately I’ve been thinking, how much we're like Americans: we're proud of things that have no value even though we have many qualities that we could be proud of. The same goes for blind patriotism and feeling of superiority that you mentioned.
 
salaam

i saw your blog for the first time today. you bring up a concept that is very interesting and requires a lengthy response ( I can not do that today).

2.
if you have not seen this documentary I recommend it to you, may be you can add a link on your blog,

http://www.informationclearinghouse.info/article3281.htm
 
did you see the video? the link above

it is called The Secret Government by Bill Moyers, documents U.S. support of terrorist regimes and the brutality of Americas foreign policy.
 
ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]





<< صفحهٔ اصلی
:رأی بدهيد Balatarin

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

اشتراک در پست‌ها [Atom]

تنها با ذكر كامل منبع ، استفاده از مطالب وبلاگ آزاد است ©