۶/۳۰/۱۳۸۷
مشايی و گفتمان جديد در داخل نظام
زمانی بود که هولوکاست برای جوامع غربی از دين و ايمان و خدا و پيغمبر و همه چيز بالاتر بود. همه موضوعی را می شد مورد تجزيه و تحليل قرار داد، مسخره کرد، جوک کرد و به طور کلی نفی کرد، الا هولوکاست!
تا اينکه يک روزی احمدی نژاد در اوايل دوران رياست جمهوری اش، هولوکاست را «افسانه» خواند. گفت که اسرائيل بايد از صفحه روزگار محو شود. يک مشت مترجم بيسواد و ايادی صهيونيسم هم پيدا شدند و کلمه افسانه را “myth” ترجمه کردند. صفحه روزگار را «نقشه جهان» ترجمه کردند.
همه شوکه شديم. حتی ما که خودمان را مخالف ماهيت صهيونيستی می پنداشتيم. چطور می شود گفت که يک واقعيت تاريخی دروغ است؟ چطور می شود يک سرزمين را از نقشه جهان محو کرد؟ آخر همه ما به ظرافت و لطافت خاتمی و گفتگوی تمدنهايش خو گرفته بوديم. اين ايده ها برايمان مأنوس نبود. ولی گفتمانی شروع شده بود که تا به امروز ادامه دارد. هولوکاست از آن حالت مقدسش پايين آمد. مردم ماهيت اسرائيل را که براساس هولوکاست شکل گرفته زير سوال بردند. به قول احمدی نژاد اگر اين هولوکاست در اروپا اتفاق افتاده، چرا مردم فلسطين هزينه پردازی کنند. چرا بايد شاهد تصرف خانه و زندگی و سرزمينشان باشند.
حالا هم مشاور احمدی نژاد گفتمان ديگری را شروع کرده. می گويد که ما دوستدار همه ملت های دنيا منجمله مردم اسرائيل هستيم. اين گفتار خيلی ها را خوش نيامده. حتی آنهايی که خودشان را پيشرو و اصلاح طلب می دانند (که البته اين گروه به دلايل سياسی با هر گفته احمدی نژاد و اطرافيانش مخالفت می کنند). می گويند اين سخن که هيچکس تا به حال جرأت ادايش را نداشته با فلسفه جمهوری اسلامی منافات دارد. فلسفه جمهوری اسلامی بر اين اساس است که رفراندمی در ميان همه ساکنين اوليه فلسطين برگزار شود تا در مورد نوع حکومتی که می خواهند تصميم گيری کنند. يعنی ميليون ها يهودی اسرائيلی که در زمان تشکيل دولت اسرائيل حتی زاده نشده بودند نمی توانند در اين رفراندم شرکت کنند! يعنی کسانی که اسرائيل را «خانه» خود می دانند، در آنجا به دنيا آمده اند، مدرسه و دانشگاه رفته اند و زندگی و کار کرده اند از شرکت در چنين رفراندمی محرومند! يعنی آدم نيستند.
مردم اسرائيل تحت بمباران فکری رژيم صهيونيستی قرار دارند. پس نمی شود از آنها توقع داشت که مثل جوان حزب الهی ويا بسيجی ايرانی فکر کنند که تحت بمباران فکری نظام ج.ا. قرار دارد. همانگونه که نمی توان از مردم مغرب زمين انتظار داشت که به واقعيت سيستمی که بر آنها حکفرماست پي ببرند. چون دانش واقعی اکثريت مردم يک جامعه در مورد سيستم حکومتی شان، منجر به سرنگونی آن رژيم ويا تغييرات اساسی در آن مي شود. مخصوصاً رژيم هايی که ساختار به ظاهر دموکراتيک دارند.
گيرم که چنين رفراندمی هم برگزار شد، آنوقت بر سر اين يهوديان اسرائيلی چه خواهد آمد؟ به مملکت خودشان نمی توانند برگردند، چون مملکتشان فلسطين اشغاليست. درست مثل اينستکه بگوييم تمام سفيد پوستان آفريقای جنوبی به ممالکشان برگردند ويا همه آمريکايی های غيربومی به اروپا و آسيا و غيره برگردند. پس چه بخواهيم و چه نخواهيم اين يهوديان اسرائيلی در کشور تخيلی فلسطين آينده باقی خواهند ماند و شهروند درجه دو و سه خواهند شد. ويا اينکه آواره دنيا می شوند و يک «افسانه» جديد شکل می گيرد.
در اينجاست که گفتمان مطرح شده توسط مشايی اهميت پيدا می کند وقتی که می گويد ما دوست مردم اسرائيل هستيم. با اينکار حتی انديشه های اصولی جمهوری اسلامی زير سوال می رود. و برای همين هم هست که مقام رهبری می خواهد اين طرز فکر جديد را ماست مالی کند و بگويد فردی آمده چيزی گفته، اين حرف اشتباه است. چون می داند که اگر واقعيت عينی اسرائيل را قبول کنيم و قبول کنيم که انسان های واقعی در اسرائيل زندگی می کنند، آنوقت بايستی کل جريان رفراندم و ايده صلح آميز بودن اين راه حل را زير سوال ببريم.
انسان های واقعی حق دارند در سرنوشت جامعه ای که در آن زندگی می کنند تشريک مساعی کنند. همانطوريکه من نوعی که از آنور دنيا آمده ام می توانم در سرنوشت کشوری که در حال حاضر در آن اقامت دارم شرکت کنم، رأی بدهم و اظهار نظر کنم. اين جريان برگزاری رفراندم بين ساکنين اصيل فلسطين فقط برای تبليغات است که تاريخ مصرفش به سر رسيده.اشتراک در پستها [Atom]