۸/۱۸/۱۳۸۷

!عجب «زمانه» ای

يک جوک قديمی:
خريدار: آقا «توفيق» داری؟
فروشنده: «توفيق» توقيف شد.
خريدار: پس يه «توقيف» بده.

اين الم شنگه ای که سر «تعليق» مهدی جامی از مقامش به عنوان مدير رسانه بيشتر اينترنتی «زمانه» راه افتاده مرا به ياد اوضاع قبل از انقلاب انداخت. من با خود موضوع تعليق کاری ندارم که تبديل به يکی از بزرگترين اسرار تاريخ مطبوعات شده. همه يک چيزهايی مي دانند ولی کسی نمی خواهد اين راز عظيم را افشا کند. فکر کنم بزودی چند کتاب هم در مورد اين اسرار نهفته منتشر شود.

در آن زمان ها سه چهار تا روزنامه داشتيم و تعدادی هم مجله. همه شان هم کاملاً از خطی که بايستی دنبال می کردند آگاه بودند. خود سانسوری به حدی بود که لازم نبود نشريه ای را توقيف کنند. يعنی «آزادی مطبوعات» به طور کلی يخدور! برای شنيدن «اخبار واقعی» بايستی به سراغ راديوی موج کوتاه می رفتيم. بيشتر مردم به «بی بی سی» گوش می کردند چون اخبارش بی طرفانه تر بود و از خط سياسی که سياستمداران انگليسی برايشان تعيين کرده بودند به طور دربست تبعيت نمی کردند. يک عده ای هم به «صدای آمريکا» گوش می دادند که خطش را وزارت امورخارجه آمريکا تعيين می کرد، همانطوريکه همين امروز هم می کند. راديوهای ديگری هم بود که الان اسمشان را به خاطر نمی آورم.

در دوران انقلاب هم وضع به همين منوال بود. يک فاميل داشتيم که سخت کشته مرده «آقا» بود و بدون وضو اسمش را به زبان نمی آورد. همين مرحوم جلساتی در خانه اش داشت و يک عده پامنبری را دور راديوی موج کوتاه جمع می کرد و همه به «بی بی سی» گوش می دادند.

اين اوضاع آن زمان بود. حالا وضع خيلی تغيير کرده. نشرياتی منتشر می شود که سخت ترين انتقادها را متوجه دولت و سران حکومت می کنند. با اين همه به نظر می آيد که در منتاليتی (ذهنيت) آن زمان ها تغييری ايجاد نشده است. دليل اينکه شاه هرگونه مخالفتی را با رژيمش سرکوب می کرد اين بود که به عنوان يک ديکتاتور، اعتماد به نفس نداشت. به خودش قبولانده بود که در بين مردم محبوبيت دارد ولی ته قلبش می دانست که اين چنين نبود. پس هرگونه مخالفتی را سرکوب می کرد تا بتواند به حکمرانی اش ادامه دهد. اگر به اوپوزيسيون رو می داد، ممکن بود که بر او چيره شوند، همانطوريکه بعضی ها بر اين باورند که «فضای باز سياسی» که با فشار کارتر به وجود آورده بود، باعث فروپاشی رژيمش شد.

ديروز شنيدم که يک هفته نامه ديگر را در ايران توقيف کرده اند. در اين چند سال تعداد اين توقيف ها زياد بوده. نکته جالب اينکه وقتی يک نشريه را توقيف می کنند، به همان کادر نويسندگان جواز می دهند که يک نشريه ديگر را شروع کند و بعد از چند وقت آن يکی را هم توقيف می کنند. و اين چرخه همينطور ادامه پيدا می کند. حالا من دليل اين توقيف آخری را نمی دانم و زياد هم مهم نيست که دليلش چه بوده باشد. ولی نشان می دهد که نظام ج.ا. بعد از سی سال و پشت سر گذاشتن بحران های گوناگون هنوز به آن درجه از اعتماد به نفس نرسيده که بتواند هرگونه مخالفتی را زيرسبيلی در کند و روی خودش نياورد. همان کاری که در کشورهای ليبرال دموکراسی انجام می شود.

در کشورهای غربی يک عده رسانه هست که هرگونه انتقاد ممکن را از سران مملکتی می کنند و کسی هم عين خيالش نيست. چون می دانند که اکثريت افراد جامعه بر اين باورند که در واقع اين بخشی از يک سيستم دموکراتيک است که يک عده ای هوار بکشند و مخالفت کنند و آنهايی هم که در مصدر قدرت هستند همه اين مخالفت ها را زير سبيلی در کنند.

آنهايی هم که با اساس سيستم ليبرال دموکراسی/سرمايه داری مخالفت می کنند، کارشان به جايی نمی رسد. چون سيستم رسانه ای که اينجا بهش «مين استريم» می گويند و محافظ منافع سرمايه داران است، آنقدر قويست که جلوی هرگونه چالش واقعی را می گيرد. برای مثال، در جريان انتخابات اخير در آمريکا، «رلف نيدر» پيشروترين برنامه کاری را به عنوان يک کانديد رياست جمهوری داشت که خيلی بيشتر از دو کانديد احزاب حاکم به نفع مردم آمريکا بود. ولی آخر کار کمتر از يک درصد رأی را کسب کرد. در اين ميان بيشتر مردم تصور می کنند که تفاوت بنيادين بين برای مثال «سی ان ان» و «فاکس نيوز» وجود دارد.

برگرديم سر حرف اصلی: حالا پس از سی سال که از سرنگونی رژيم ديکتاتوری در ايران گذشته هنوزبايستی برای دريافت خبر به سراغ راديوهای خارجی برويم. هنوز هم بايستی چشم اميدمان به دولت هلند باشد که راديوی آزاد برايمان راه بياندازد. آخر دولت هلند عاشق چشم و ابروی مشکی مان است. وقتی هم که مدير زمانه را به هر دليلی «تعليق» می کنند، عصبانی می شويم که اين آخرين اميد مردم برای تحقق يک رسانه آزاد به فاک فنا رفت.

پ.ن.: اين وبلاگ الان در حدود چهارسال است که ادامه داشته و نويسنده گاه و بيگاه نظراتش را در آن نوشته. تعداد خواننده های دائمی اش هم از انگشتان دو دست (و شايد دو پا) بالاتر نرفته. می خواستم بگم که اگر برروي «نظر» در پايين اين پست کليک کنيد، مي توانيد نظراتتان را ابراز کنيد. گفتم شايد بعضی ها ندانند چطور نظراتشان را در مورد اين نوشته و نوشته هاي ديگر در اين وبلاگ ابراز کنند. عزت زياد!


نظرات:
من نفهمیدم منظورت چی بود تو این مطلب. چی رو می خواستی حالا بگی؟ می شه توضیح بیشتری بدی؟
 
دوست ناشناس، حق با تست. اين نوشته مثل کلاف سردر گم بود. موضوع اصلي که مي خواستم بگم اين بود که هرچيزي نسبي است. اگر در موقعيت کنوني ايران، نشريه ها را مي خواهند مجبور به خودسانسوري کنند، و هر چند يک بار هم يک نشريه را توقيف مي کنند، همين موقعيت که مجبور مي شوند يک نشريه را توقيف کنند نشان مي دهد که يک نوع آزادي مطبوعات در ايران وجود دارد. مي دانم اين خودش يک پارادوکس است. چگونه مي توان تصور کرد در مملکتي که نشريات را توقيف مي کنند، آزادي وجود دارد. ولي اگر وجود نداشت و اوضاع مثل زمان شاه بود که کليه نشريات بايستي از يک خط خاص پيروي مي کردند، آنوقت مي توانستيم به طور قاطع بگوييم که آزادي مطبوعات وجود ندارد. از سوي ديگر، چون نشريات را توقيف مي کنند و برايشان محدوديت قائل مي شوند، مجبور مي شويم که به رسانه هاي خارجي اتکا کنيم. اين خودش نشان مي دهد که ج.ا. هنوز به آن درجه از اعتماد به نفس نرسيده که بتواند هر سخن ناخوشايندي را زير سبيلي در کند، همان کاري که در غرب انجام مي شود.
 
From the point of view of the role of information in society, there are two types of social systems. What I am going to call Type A are systems based on an ideology, where economics plays only a supporting role. Examples of this type of system are the former Soviet Union, the Shah's Iran, as well as the "Mullahs'" Iran. Type B, on the other hand, are systems based on economic power, where ideology plays a mere supporting role. These include the Western liberal democracies. In systems of type A, the society's locus of power (its battery, so to speak) is located in the population's brains. Therefore, the government needs to control what the people think. Otherwise, it would not survive, no matter how confident it may be. There was no shortage of confidence in the former Soviet Union. However, the flow of information was necessarily controlled. In system B, on the other hand, the locus of power is in people's pocket books, so to speak, rather than in their brains. In a capitalist system, people are dependent for their livelihood on living by the system's rules. Therefore, no matter how powerfully they may be critical of the system, they do not pose a serious threat to the system's continued existence. Their critical thinking can be safely ignored. 

Alireza
 
Hi Al. Thanks for your comment. It was educational. I’d like to ask you a question. As far as I understand, the press was not censored in the former Soviet Union. Rather journalist knew the party line and never crossed it. They pre-censored themselves. The same situation exists in the Arab countries. That's why we rarely hear that a newspaper was shut down in, lets say Arabia or Egypt. They know how to write so it wont upset the government. But how come we have this situation in Iran where they have to actually shut down papers? And this is nothing new. They've been doing it since the revolution. And as I mentioned in my post, they give permission to the same editorial team to go and open up a similar publication under a different name
 
Is there press freedom in the West? I find nearly all Western newspapers a waste of good paper, because they are only allowed to state opinions that conform to the interests of the moneyed classes. Their basic functions include suppression of dissent and promotion of the values of a consumerist society. To state the problem in terms of “press freedom” is to presuppose a liberal democratic system. In such a system, the mainstream media are fully controlled by capital. Even the little dissent that is expressed by the non-mainstream media can be harmlessly endured and ignored. The only real measure of a society’s progress is the level of socioeconomic justice in that society. Both Western societies and Arab countries fail miserably in that regard. Experiments in other directions should be evaluated in their own terms, rather than in terms of fake values such as “press freedom” invented by capital. So, the question is not why the “party line” was the only promoted line in the former Soviet Union. Rather, the question is, why was there a "party line" to begin with? There was a "party line" because those societies were the kind of society that I described, that is, societies where power was centered around an ideology. In such a society, the proper measure of progress is the degree of advancement of socioeconomic justice. Press freedom, as such, is essentially irrelevant to such a society.

Alireza
 
ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]





<< صفحهٔ اصلی
:رأی بدهيد Balatarin

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

اشتراک در پست‌ها [Atom]

تنها با ذكر كامل منبع ، استفاده از مطالب وبلاگ آزاد است ©