۳/۲۹/۱۳۸۸

هفت روزی که دنيا را تکان داد

زمان مصدق (نه اينکه من يادم می آيد ويا حتی به دنيا آمده بودم) يک عده ای فرياد می زدند «يا مرگ يا مصدق.» و فکر کنم انديشه و راه مصدق برای خيلی ها ارزش مرگ را داشت.

اينطور که به نظر من می رسد يک جمعيت چند ميليونی در ايران هست که دارند جان خودشان را به خطر می اندازند، چون جانشان به لبشان رسيده است. اين لُب کلام است. در انتخابات چهار سال پيش هم تقلب شد ولی کسی نبود که به خيابان ها بريزد و اينطور حماسه بيافريند. فکر کنم خود رهبران جنبش هم تصورش را نمی کردند که مردم چنين کنند. فکر می کردند که شکايتی به شورای نگهبان می کنند، شورای نگهبان زير سبيلی در می کند. مدتی جار و جنجال می کنند. بعد هم موسوی به کار فرهنگی اش بر می گردد و کروبي هم به هر کاری که می کرد.

ولی اين انتخابات و نتايج آن همانند جرقه ای بود که ملت را به خيابان ها کشانيد و گفتند «يا مرگ يا آزادی.» کسی هم نگفت «يا مرگ يا موسوی» چون رهبری موسوی اتفاقی بود ولی خب هر جنبشی يک رهبر می خواهد. آن فريادهايی که مردم ستم ديده در طول شب از پشت بام هايشان می کشند فرياد اخوت با موسوی نيست. فرياد فغان است.

در اين ميان يک عده خارج نشين جلوی مانيتورهايشان نشسته اند و نظاره گر اين جريانات هستند. نمی گويم نگران و مشوش نيستند که مثل همه ما حکماً خيلی هاشان هستند ولی با مقاله هايشان و سخنان قصارشان در تلويزيون ها و رسانه های خارجی سعی می کنند ملت را از اينهم که هست بيشتر جوشی کنند. زير پوست جوانان تشنه آزادی می روند به جای اينکه به آنها بگويند «مواظب خودتان باشيد.» «بيخود خطر نکنيد.» ارزشش را ندارد.

به خطراتی که اين جوان ها با آن روبرو هستند فکر نمی کنند. به مادران داغدارشان. هدفشان سرنگونی جمهوری اسلامی به هر بهاست. برای همين هم هست که خارج نشين شده اند.

اين جوانان و مردان و زنان ايرانی در اين چند روز حماسه آفريدند. اگر همين فردا هم تصميم گرفتند که به اين جنبش خاتمه دهند و به زندگی عادی شان بپردازند بايستی به آنها احسنت و آفرين گفت. اين هفت روز دنيا را تکان داد. به جهانيان فهمانيد که ملت ايران از چه قماشند. در مقابل زور و استبداد می ايستد.

پس دوستان خارج نشين بس است. اينقدر تحليل های دو آتشه نکنيد که «خامنه ای گور خودش را کند» و «اين ميخ آخر در تابوت جمهوری اسلاميست» و غيره. نخير آقايان و خانم ها. خامنه ای خر نيست. می داند دارد چکار می کند. بيخودی خودش را به هچل نمی اندازد که بعداً مدفوع خور شود. بگذاريد خود مردم ايران تصميم بگيرند چکار می خواهند بکنند. مخصوصاً بعد از سخنان گهربار رهبر عاليقدر که به مردم اولتيماتوم داد که هر چه ديدند از چشم خودشان ديده اند. ما فقط می توانيم با تظاهراتمان از آنها پشتيبانی کنيم. اگر همين فردا خيابان های تهران خالی بود نبايستی شکايت کنيم. نبايستی نق بزنيم که موسوی ويا ملت ايران توخالی از آب در آمدند. ملت ايران در همين هفت روز حماسه آفريد و اين حماسه از نوع واقعيست نه از نوع احمدی نژادی.

پ.ن.: اين چند روزه يک عده جوان هستند که گروه گروه از خيابان جلوی خانه ما رژه می روند و به دفاع از ملت ايران شعار می دهند. فکر کنم اين شعارها بايستی به زبان انگليسی يا محلی باشد تا اثری داشته باشد. چون اگر نباشد مردم ديگر را فقط هاج و واج می کند که آيا چه خبر است. درست مثل اينست که من امشب از پنجره آپارتمانم فرياد «الله اکبر» سر دهم. بی شک همسايه ها پليس را خبر خواهند کرد. ما بايد مردم دنيا را با ملت ايران همراه کنيم. شعار به فارسی دادن شايد براي ما جالب باشد و قدری عقده هايمان را خالی کند ولی برای ديگران بی معنی ست.


نظرات: ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]





<< صفحهٔ اصلی
:رأی بدهيد Balatarin

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

اشتراک در پست‌ها [Atom]

تنها با ذكر كامل منبع ، استفاده از مطالب وبلاگ آزاد است ©