۲/۱۱/۱۳۸۶

!کانادا مملکتی که پول يامفت می دهند

سالها پيش دوستی داشتم که برای دادگاه مهاجرت به عنوان مترجم کار می کرد. در آن زمان که درست بعد از انقلاب بود، خيلی ايرانی ها به عنوان پناهنده به کانادا می آمدند. بيشترشان هم از روش خاصی برای پناهنده شدن استفاده می کردند: پس از اينکه به طور قانونی ويا غيرقانونی از مملکت خارج می شدند، گذرنامه هايشان را درسر راه در توالت هواپيما می انداختند و به محض ورود به فرودگاه های کانادا تقاضای پناهندگی می کردند. اين دوست مترجم می گفت اولين چيزی که اين آقايان پناهنده (چون اکثرشان آقا بودند) ازش می پرسيدند اين بود که از کجا می شود پول گرفت. همه شان هم يک ايده هايی داشتند و چيزهايی شنيده بودند؛ مثلاً فلان کليسا حقوق می دهد ويا فلان موسسه خيريه لباس و غذا می دهد و غيره.

اينروزها هم که خيل مهاجرين قانونی ايرانی به سمت کانادا باز شده، هنوز در آن طرز تفکر تغييری ايجاد نشده. خيلی ها هستند که دارند صبح تا شب در مملکت غريب جان می کنند تا چرخ زندگی شان را بچرخانند، ولی هنوز هم خيلی ها هستند که برای «حقوق» می آيند. به هزار راه قانونی و غيرقانونی هم متوسل می شوند تا از دولت ولفر (رفاه) بگيرند. به نظر می رسد که به اين چندرغازی که دولت می دهد راضی باشند.

عده ديگری هم هستند که راه های بهتر و پرمايه تری يافته اند.

نمونه اش دکتر رضا مريدی است که کانديد حزب ليبرال در شهر ريچموند هيل نيز می باشد. اين جناب به وسيله زد و بند و رابطه ای که با حزب ليبرال دارد توانسته يک کمک هزينه هنگفت دويست هزار دلاری را از دولت بقاپد.

امروز در هفته نامه وزين «شهروند» چاپ تورنتو جستجو می کردم. اين هفته نامه وزين که هربار احمدی نژاد عطسه می کند، خبرش را با آب و تاب می نويسد، تصميم گرفته که خبر اين کلاهبرداری بزرگ را چاپ نکند! شايد زدوبندی بين هيئت تحريريه شهروند و رضا خان مريدی وجود داشته است- فقط خدا می داند.

به گفته روزنامه «تورنتو استار» ماجرا از آنجا شروع شده که آقای دکتر به همراه همکارش به نام بهرام فولادی از دولت پول گرفته اند تا يک انجمن حمايت از حيوانات راه بياندازند، چون اين سازمان تحت گروه بندی «حمايت از حيوانات» ثبت شده! اسمش را هم گذاشته اند «مرکز کاميونيتی ايرانی- کانادايی.» بعيد به نظر می رسد آقای دکتر که متخصص هسته ای هستند، فرق بين حمايت از حيوانات و مرکز کاميونيتی ايرانيان را نداند. بعداً که گندش درآمده سعی کردند که آنرا به عنوان يک سازمان تفريحاتی ثبت کنند. البته من شک ندارم که تازه واردين به کانادا به خيلی چيزها نياز دارند ولی نياز اوليه شان می تواند مسکن و اشتغال باشد و نه تفريح و کمپينگ. اخبار مربوط را هم در اينجا و اينجا و اينجا و اينجا بخوانيد قبل از اينکه اظهار نظری کرده باشيد.

بهرحال اين موضوع افتضاح بزرگی براي دولت محلی شده و می خواهند آنرا يک جوری خفه دمه کنند. در اين ميان کاميونيتی ايرانی تصميم گرفته که سکوت اختيار کرده و اين موضوع را زيرسبيلی در کند. چون هرچه باشد در مملکت گل و بلبل اين نوع کلاهبرداری ها عادی است، چرا اينجا نباشد؟

پ.ن.: هودر به اين نوشته لينک داده بود و موجب شده بود که چند نفری آن را بخوانند. اين خود استقلال وی را نشان می دهد. حالا آيا بقيه وبلاگ نويسان مقيم اُنتاريو هم حاضر هستند در مورد اين کلاهبرداری چيزی بنويسند؟


نظرات:
با سلام

از اینکه نسبت به موضوعات ایرانیان حساسیت بخرج می دهید در حالیکه دوستان روشنفکر کمتر راضی به طرح مسائل جهانی و کارگری دنیا و حل انان هستند؛ جای امیدواری هست.
د رمورد شهروند هم من همین موضوع را با انان در میان گذاشتم و مطلب کوتاهی هم در وب لاگ فراسی خود نوشتم.آقای دکتر تاج دولتی هم در وب لاگشان مطلب جدی نوشته اند که شنیده ام سر مقاله این هفته شهروند در پاسخ به این نوشته هست. در هر حال کفتگوی سازنده مفید است.
سرتان را درد نیاورم. همه جامعه ایرانی سکوت اختیار نکرده و بخشی از فعالین ان در این مورد حداقل دو جلسه گذاشته اند که به نامه ای منجر شد که از دولت انتاریو خواسته شده که مسولیت خود ش را در این مورد تحقیق کرده و مسولیت توزیع غلط را بهعهده بگیر د
در ضمن اگر مطبوعات ما جدی تر بودند شکی نبود که اعتبار دست و دل بازی دولت لیبرال به نام انان نوشته میشد. واز حق نباید گذاشت من در 3 مقاله به این مسئله اشاره داشتم و مقاله اخر مستقیما در این رابطه بود و خبر این دست و دلبازی لیبرالها را در مجلس نامه های من در ماه فوریه و مارج و آوریل به انان بود.
یعنی هنوز وجدان بیدار در جامعه هست
. شادباشید
سعید سلطانپور
روزنامه نگار
فعال حقوق بشر

www.politicofcanada.blogspot.com
www.kanoun-e-bayan.blogspto.com
 
Even though I do not approuve of any wrong doing, I have to say that the tendency we have to demonize a country like ours (Iran) in emphacizing in it's corruption is a little bit too much.
I for one, have discovered in the west that these kind of practices are
very common anywhere in the world and are unfortunately part of the human nature and wheather you are from the east, the west the south or the north, in a democratic country or in any other sort of political system, when people can put some money in their pocket, they will do it.
 
ممنون
 
جناب سلطانپور، از اينکه اين موضوع را دنبال می کنيد متشکرم. سرمقاله شهروند را خواندم که در پاسخ به نوشته آقای تاج دولتی بود. به نظر می رسد که تنها از نوشته ايشان نقل قول کرده بودند و پاسخی به اين سهل انگاری نداشتند. در جايی هم به نوشته جنابعالی اشاره شده بود.
نکته جالب برای من در پايان مقاله بود که اشاره شده بود:
«حرف زیاد است. گلایه زیاد است. مشکلات زیاد است. واقعیت این است که داریم تمرین دمکراسی میکنیم تا حرف بزنیم و انتقاد کنیم ولی این که چه شیوه ای را برای تمرین برگزیده ایم، خود مسئله ای است. جامعه ایرانی تورنتو به کجا میرود؟ گیریم کاری کردیم تا نماینده ای از ما وارد مجلس نشود..»

يعنی اينکه سردبير شهروند ترجيح می دهد که يک شارلاتان ايرانی وارد مجلس شود و اسم اينرا تمرين دموکراسی می گذارد. بايستی به استحضار اين جناب سردبير برسانم که ايرانی ها بيش از صد سال است که دارند تمرين دموکراسی می کنند و جامعه نوپای ايرانی در غربت به اين نوع تمرين دموکراسی که فقط موجب سرشکستگی می شود نيازی ندارد. خدشه ای که اين جناب کانديدا با همدستانش به حيثيت ايرانی های دور از وطن وارد کرده نابخشودنی است.

خدا نکند يک بنده خدايی به ساحت آن قطعه آب در جنوب ايران توهين کند. آنگاه است که اين جنابان وطن پرست رگ های گردنشان بيرون می زند و چپ و راست مقاله می نويسند. ولی هنگاميکه يک شارلاتان بيخ گوششان به حيثيت ايرانی توهين مي کند، جيکشان در نمی آيد. شايد مشکل بزرگتر از اين باشد. شايد کلاهبرداری در جامعه ما عادی شده باشد
 
آبروی ایرانی را تنها ملایان نمی برند
 
ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]





<< صفحهٔ اصلی
:رأی بدهيد Balatarin

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

اشتراک در پست‌ها [Atom]

تنها با ذكر كامل منبع ، استفاده از مطالب وبلاگ آزاد است ©