۳/۰۷/۱۳۸۵

شبح دموکراسی صادراتی

شبحی در آمريکا در گشت و گذار است – شبح دموکراسی صادراتی. همه نيروهای ضد دموکراسی دنيای کهن برای تعقيب نامقدس اين شبح متحد شده اند: بن لادن و مذهبی اصول گرا، حماس و حزب الله، راديکال پاکستانی و تروريست انتحاری....

سلحشوران راه دموکراسی که سی سال در کنار گود نشسته بودند، بالاخره نور اميدی در پايان تونل نوميدی ديده اند و به تکاپو افتاده اند. اين نوشته را داشته باشيد که نوشته يکی از همين سلحشوران/روزنامه نگاران است:

ضمن اينكه خوب است دامنه ی قيام ملی كنونی به همه ی شهرها و روستاهای ايران گسترش يابد، و ايرانيان از كناره های خليج فارس و خوزستان و بندرعباس و بوشهر گرفته تا خراسان و كردستان و بحر خزر و تركمن چای با شعارها و درخواست های مردم قهرمان تبريز و زنجان و مراغه و رضاييه و شهرهای ديگر آذربايجان همگامی و همكلامی كنند، اما اجازه ندهند رژيم همه ی گناهان خود را به گردن روزنامه نگاران ــ حتی آنها كه بر اثر سرعت و خصلت اين كار خطاهای بزرگ و گاه نابخشودنی به لحاظ حيثيت ملی ازشان سر زده است ــ بيندازد.

خبر قيام مردم تبريز، و شهرهای ديگر ايران، وحمايت و همدلی دانشجويان و نويسندگان و روشنفكران و مردمان سراسر ايران و جهان ايرانی از اين بپا خيزی در آستانه ی صدمين سال مشروطيت خبر خوش يمنی ست، نگذاريم رژيم راه برون رفت از اين بن بست را با قربانی گيری از ميان ما مردم پيدا كند. حساب نويسندگان و روشنفكران و روزنامه نگاران و روزنامه ها حتی خطاكارترين و پر اشتباه ترين شان از رژيم و عوامل سركوب گر و آزادی كش او جداست. و اين را مردم ايران و هموطنان ترك ما بهتر از هر كس ديگری می دانند و بی گمان مراعات می كنند.

اين نوشته وزين را مقايسه کنيد با آنچه ناصر زرافشان در آستانه بازگشتش به زندان اوين می گويد:

يك گروه روشنفكر و روزنامه نگار آبكی فكر كرده اند امريكا می خواهد دمكراسی و حقوق بشر را برای ما بيآورد! و هر كس را كه در مقابله جنگ و اين ارزيابی می ايستد متهم به حمايت از جمهوری اسلامی می كنند. اين درحالی است كه مردم ايران ميان دو تيغ يك قيچی قرار گرفته اند كه يك تيغ آن امريكا و يك تيغ آن جنگ طلبان داخلی و حكومتی اند. فراموش نبايد كرد كه امريكا پيش از آنكه يك سيستم اجتماعی و سياسی باشد، يك سيستم اقتصادی است و اين سيستم به قيمت جنگ می خواهد به غارت جهانی ادامه بدهد. بی خردانی كه درحاكميت ايران هوس جنگ كرده اند نيز نه ميدانند به كجا می‌روند و نه شناختی عميق از مسائل جهانی و سرمايه داری مالی و مهاجم امريكا دارند.

...روزنامه نگار آبکی؟ استغفرالله

ريش پرفسوری های دنيا... متحد شويد.


:رأی بدهيد Balatarin

۳/۰۱/۱۳۸۵

اگر خواستيد اين لوگو را در وبلاگتان بگذاريد



Boycott National Post!

:رأی بدهيد Balatarin

۲/۲۹/۱۳۸۵

آقا هيچی در دنيا مثل دموکراسی و آزادی نمی شه که حتی از نون شب هم واجب تره. انسان را سرحال مياره. روح را جلا می ده. اينروزها هم که تا دلتون بخواد صحبت از دموکراسی و آزاديه. مقالاتی در روزنامه های «جريان اصلی» آمريکايی می خونی که آدم را حالی به حالی می کنه. وبلاگستان فارسی هم همينطور. مسائل و مشکلات مملکت هم که تمومی نداره و ميشه برای هرکدوم سوژه و جنجال و کارتون جداگانه درست کرد. هرچقدر هم که به اين ملت دهاتی ايرونی می خواهی بفهمونی که قرن بيست ويکم شده و بايستی به جرگه کشورهای آزاد بپيوندند که زير بار نمی رند. دوباره می رند به اين اکبيری با اون کاپشن های بی قوارش و آن موهاش که از هرکدام يک من روغن می چکه رأی می دن. يا اون عرب گشنه ها که ميرن به حماس رأی می دن.

بهرحال اوضاع جالبی شده. جورج بو‌‌ش هم که شروع کرده با ديکتاتورها لاس خشکه بزنه. از اونطرف می خواد رژيم ايران را تغيير بده، از طرف ديگه با ديکتاتورهای ليبی و کره شمالی هم بستر می شه. از قرار معلوم بالاخره ليبی هم به جمع کشورهای آزاد پيوست. پس نوبت ايران کی می رسه؟

کسانی هم که بالاخره قانع شده اند که اين تو بميری از آن تو بميری ها نيست و جورج بو‌ش بالاخره تصميم گرفته که «تغيير رژيم» را اجرا کنه، هول شدند؛ در سرسراهای کنگره آمريکا به دوی ماراتون پرداختند؛ روی دست هم بلند می شند که پست ها را در کابينه آينده ايران مال خودشون کنند. به بودجه ای که برای «اشاعه دموکراسی» در ايران اختصاص داده شده چشم دوختند و خودشان را نماينده ايرانی ها قلمداد می کنند.

عده ای ديگه هم جلوی کنگره آمريکا ظاهر می شند، در روزنامه های آنلاين مقاله می نويسند و غيره. همه چيز معنيش را از دست داده. اُرويلی شده. يک زمون اگه کسی در مقابل کنگره آمريکا شهادت می داد، او را خائن می دونستند. حالا قهرمان ملی شده. روی دست می برند. راستی اين همان آمريکايی نيست که پنجاه سال پيش در ايران کودتا کرد؟ همان آمريکايی نيست که حکومت ديکتاتوری را در ايران برای بيش از يک ربع قرن سرپا نگه داشت؟ شايد حالا که جورج بوش تمام دنيا را به خاک و خون کشيده نوبت ايران هم شده. ويا شايد قراره يکی از ناجی هايی که قبلاً انگليس برای ايران پيدا می کرد را راه بياندازند که مملکت را از چنگال ظلم و جور نجات بده. نمی دونم، ولی بهرحال اوضاع بلبشويی شده.

نوشته ای را در وبلاگ نيکی می خوندم که تا حدی به اين موضوع مربوط می شه. خانمی ادعا کرده که دولت آمريکا به مادرش ويزای ورودی نداده ولی تصميم گرفته به حاميان نظام که شامل محسن سازگارا، فاطمه حقیقت جو و عطری (!!!) می شند ويزای آمريکا بده. نيکی با اين خانم بحثی داره که منجر به مشاجره شده. من به چند و چون اين بحث کاری ندارم.

ولی نيکی در عين حال نکات خوبی را عنوان کرده که در اينجا به فارسی تکرار می کنم:


1. من علاقه ويژه ای به کسانی که کلباسی در وبلاگش اسم برده ندارم و در حقيقت به طور علنی در مورد چند نفر از آنها صحبت کرده ام. با اين وجود در مورد موضوعی که مطرح کرده، تهمت های مصنوعی و اغلب سطحی در مورد اينکه اين اشخاص «طرفدار رژيم» هستند کاملاً مسخره است. من نمی دانم که حقيقت جو در سمتش به عنوان يک محقق مهمان در آمريکا چه می کند، ولی شکی نيست که سازگارا و عطری فعالانه در توليد تبليغاتی دست داشته اند که برای ترويج جنگ برعليه ايران از آنها استفاده شده است. همين چند هفته پيش بود که عطری در مقابل کميته ريک سانتورام که هواخواه جنگ است، در مورد تغيير رژيم در ايران شهادت می داد.


2. آمريکا به خوبی می داند که چنين اشخاصی نه تنها از رژيم حمايت نمی کند بلکه کاملاً با جنگ خواه ترين و راستگراترين عناصر دولت آمريکا هماهنگ هستند. سازمان های اطلاعاتی آمريکا ممکن است در سال های اخير با کمبودهای عمده ای روبرو شده باشند ولی وقتی که موضوع دسترسی به بالاترين مقامات کنگره مطرح می شود، دقيقاً می دانند به چه اشخاصی ويزا بدهند.

تا آنجاييکه مربوط به «اقدام قانونی برعليه دفاتر آمريکا که مسئول اعطای ويزا هستند» می شود، مطمئن نيستم که خانم کلباسی چه دلايلی برای اثبات اين موضوع دارد. آيا می خواهد به همان سناتورهايی توسل کند که ترتيبات ويزای عطری و سازگارا را دادند؟ آيا می خواهد که خط مشی ويزا دادن خود را به طور کلی تغيير دهند؟ آيا مدرک قانع کننده ای دارد که نشان دهد همان کسانی که به قوای عناصر راستگرای سياست آمريکا پيوسته اند، در حقيقت «حاميان رژيم» هستند؟

اينهم خود مقاله نيکی از وبلاگ Another Irani Online


:رأی بدهيد Balatarin

۲/۲۷/۱۳۸۵

چندی پيش از سوی سازمانی به اسم «آژانس مرکزی هوش» با من تماس گرفته شد تا با اين سازمان به همکاری بپردازم. من که هميشه دلم می خواست هوش و حواسم را تقويت کنم با خوشحالی به اين دعوت لبيک گفتم.

استخدام در اين سازمان آنقدرها که فکر می کردم آسان نبود. بايستی از مراحل مختلف مصاحبه، مرور پيشينه شغلی، فعاليت های اجتماعی و خانوادگی عبور می کردم و حتی در يک مرحله مرا به دستگاه دروغ سنج هم وصل کردند. ولی خوب چون تا آن زمان در ادارجات کار نکرده بودم و تمام اوقات بزرگسالی خود را به سوسيس و لبو فروشی گذرانده بودم، تصور می کردم که چنين تست هايی عادی بوده و جزو روال استخدام در چنين سازمان بزرگی است.

پس از اينکه به مدت در حدود يکسال با اين سازمان به همکاری مشغول بودم، به اين نتيجه رسيدم که شايد عملياتشان آنقدرها هم که فکر می کردم ربط چندانی با کاربردهای علمی هوش و حواس و رابطه آن با قوای فکری نداشته باشد و به کارهای ديگری می پردازند که به جاسوسی بيشتر مربوط می شود.

در همين جا بود که از مقام خودم به عنوان «آژان ويژه» استعفا داده و به سوسيس فروشی بازگشتم.



اين مقاله را هم بخوانيد و درس عبرت بگيريد: چرا رامين جهانبگلو جاسوس نيست


:رأی بدهيد Balatarin

۲/۲۴/۱۳۸۵


چند روزی است که در اين وبلاگستان فارسی به سير و سياحت مشغولم. ولی هرچه بيشتر تحقيق و تفحص می کنم بيشتر گيج و مبهوت می شوم.

چندی پيش در همين وبلاگ نوشته ای در باب سازمانی نوشتم که خواهران برومند در آمريکا به راه انداخته اند. در آن زمان اين موضوع برايم تعجب آميز بود که چرا چنين سازمانی که قرار است کاملاً بی طرفانه باشد از سوی يکی از سردمداران جنبش نومحافظه کاران در آمريکا به نام فرانسيس فوکوياما حمايت می شد. همانجا بود که شستم خبردار شد که شايد کاسه ای زير نيم کاسه باشد و شايد در حقيقت اين سازمان آنقدرها هم که از اسمش برمی آيد بی طرفانه نباشد.

البته اين تنها سازمانی در آمريکا نيست که از سوی کاميونيتی ايرانی ها و با کمک وزارت امور خارجه آمريکا راه اندازی شده است. سازمان های ديگری هم هستند که همه اسم های بسيار دهن پر کن دارند. از قبيل «پروژه دموکراسی ايران» و «مرکز اسناد حقوق بشر ايران» و چندين گروه و سازمان سلطنت طلب و غيره.

حالا من که از بچگی بدگمان بار آمده ام فکر می کردم که بايستی حقه ای در کار باشد و اين سازمان ها که ماشالله هزار ماشالله تعدادشان هم کم نيست بايستی به فکر تغيير رژيم در ايران و حتی برنامه ريزی و همکاری با نومحفظه کاران آمريکايی براي حمله نظامی باشند.

حالا پس از گشت و گذار فراوان در وبلاگستان فارسی بالاخره به اين نتيجه رسيدم که نخير. اين سازمان ها در حقيقت همانطوريکه از اسمشان بر می آيد، همه به دنبال دموکراسی و حقوق بشر و چيزهای خوب خوب هستند و هيچگونه نيت سوئی ندارند. که خودش موجب کمال دلگرمی است. حتی از قرار معلوم «صندوق ملی برای دموکراسی» يک موسسه خيريه است.

همين.

شب بخير و موفق باشيد.


:رأی بدهيد Balatarin

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

اشتراک در پست‌ها [Atom]

تنها با ذكر كامل منبع ، استفاده از مطالب وبلاگ آزاد است ©