۱۱/۱۸/۱۳۸۵

هذيان گويی در يک شب سرد زمستانی

نوريگا را به خاطر داريد؟ همان ديکتاتور پانامايی. همان شخصيتی که مأمور سازمان سيا و نوکر آمريکا بود. همان که صورتش مثل آناناس بود؟

داشت برای خودش در پاناما حال می کرد. آمريکا هم پشت و پناهش بود. آنروزها دنيای بی شيله پيله تری بود. آمريکا يک حياط خلوت در آمريکای جنوبی راه انداخته بود و يک عده از نوکرهايش را سرکار گذاشته بود. هيچکس هم تعجب نمی کرد که مأمور سازمان سيا همه کاره ی يک مملکت باشد.

تا اينکه يک روزی پر رو شد و به دستورات اربابش گوش نکرد. بهش گفتند که بايستی به ضدانقلابيون در نيکاراگوا کمک کنی ولی زير بار نرفت. فکر می کرد خری شده. فکر می کرد می تواند به دستورات اربابانش در آمريکا گوش نکند. آنوقت بود که آمريکا تصميم گرفت پاناما را تسخير کند. نوريگا را دستگير کردند و به آمريکا آوردند. بعد از محاکمه هم به زندان محکوم شد. خب بايستی هم در آمريکا محاکمه می شد. از خودشان بود.

حالا قرار است که نوريگا را آزاد کنند: به خاطر خوش رفتاری در زندان. به گناهانش پی برده و طلب مغفرت کرده. می گويد که «مايل است به پاناما برگردد و دوران بازنشستگی را با نوه هايش بگذراند.» ولی بازنشستگی از چه؟ از مأموريت برای سازمان سيا ويا «رهبری» يک مملکت باصطلاح مستقل؟ راستی حالا که بازنشسته شده، حقوق بازنشستگی هم از سازمان سيا دريافت می کند؟

اين بلايی است که گريبانگير برخی از نوکران آمريکا می شود. خودشان را گم می کنند. فکر می کنند جايی خبری است. يک عده بادمجان دور قاب چين هم دارند که آنها را «خدايگان» و غيره می کنند.

چه خوب می شد که صدام هم دست از لجاجت بر می داشت و همان اول کار راهی زندان های آمريکايی می شد. حتی بهش فرصت بيست و چهارساعته هم دادند که بار و بنديل را ببندد. چه خوب می شد همه همين کار را می کردند، حتی آنهايی که نوکر آمريکا نيستند. چه خوب می شد مصدق هم درک می کرد که ارباب کيست و زيادی دور بر نمی داشت. کاری که فيدل بايستی می کرد. الان کوبا آزاد بود و به «دنيای آزاد» پيوسته بود. رهبران کنونی ايران هم همينطور. انرژی هسته ای می خواهيم چه کنيم. برو فکر نون کن که خربوزه آبه. فکر دستمال ابريشمی کن: از نوع دستمال ابريشمی که رهبران عرب دم دست دارند و به محض اينکه يک آمريکايی را می بينند مشغول می شوند: جلا می دهند. چه جلايی!

چه خوب می شد همه می فهميدند که ارباب کيست و درافتادن با ارباب چه عواقبی می تواند داشته باشد.

چه خوب می شد...


برچسب‌ها: ,


نظرات: ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]





<< صفحهٔ اصلی
:رأی بدهيد Balatarin

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

اشتراک در پست‌ها [Atom]

تنها با ذكر كامل منبع ، استفاده از مطالب وبلاگ آزاد است ©