خب، بالاخره موضوع ديگری پيدا شد که ايرانی ها را متحد کند، بعد از اينکه سر جريان خليج فارس متحد شديم. ولی اين موضوع جديد ربطی به زمان حال ندارد، به دوهزار و پانصد سال پيش بر می گردد. من مورخ نيستم ولی تا جايی که فهميده ام اين جنگی است که بين سپاهيان هخامنشی به سرکردگی خشايارشا و قوای يونانی در محلی به نام ترموپيل در می گيرد. سپاهيان هخامنشی با رزمندگان اسپارت که تعدادشان فقط سيصد نفر بود مواجه می شوند. در اين جنگ سپاهيان هخامنشی پيروز شدند.
در فرهنگ آمريکايی نوعی کتاب و مجله وجود دارد که به آن «کتاب فکاهی» (comic book) می گويند. البته منظور اين نيست که اين کتاب ها فکاهی هستند؛ بسياری از آنها به مسائلی می پردازند که کاملاً غيرفکاهی و جدی/تخيلی هستند ولی گاهی اوقات از شخصيت ها و موقعيت هايی استفاده می شود که واقعی اند.
فرنک ميلر يکی از بزرگان اين فرهنگ است که تا به حال کتاب های بسيار پر فروشی داشته و چندتايی از آنها هم به صورت فيلم در آمده است. آخرين کتابش هم که به صورت فيلم درآمده همين داستان تخيلی ۳۰۰ است. اگر پيش پرده فيلم را ديده باشيد، متوجه می شويد که همه شخصيت ها از نوع تخيلی هستند. بيشتر به کارتون شباهت دارند تا آدم واقعی. ولی خب، از قرار معلوم سپاهيان هخامنشی را به صورت هيولا نشان می دهد چون براساس اين داستان پارسيان نشانگر پليدی و اسپارت ها قوای نيکی هستند.
حالا هم عده ای راه افتاده اند و پتيشن جمع می کنند. همين روزهاست که دولت ايران هم برای منحرف کردن افکار عمومی از مشکلات داخلی مملکت وارد معرکه شود که خيلی جالب خواهد شد: حکومت ضد پادشاهی که بسياری از آثار باستانی مملکت را از بين برده با قوای سلطنت طلب هم صدا شود! فکر کنم مشکل اصلی اين فيلم اينست که پارسی ها را به صورت هيولا نشان می دهد که شخصاً از اين موضوع خوشم نيامده چون اولاً هيولا نبودند و آدم عادی بودند و ثانيا منهم مثل هر ايرانی ديگر به تاريخ مملکتم علاقمندم. ولی به طور کلی از اين نوع فيلمهای خشونت آميز اصلاً خوشم نمی آيد. به همين دليل هم اين فيلم را نخواهم ديد.
مقاله نيويورک تايمز هم می گويد که منظور از خشايارشا در اين فيلم همانا جورج بوش است که به نظر من بيشتر با عقل جور در می آيد.
امپراتوری ها در طول تاريخ چندين خصيصه مشترک داشته اند. همه آنها برای هجوم و چپاول مليت های ديگر و کشتار آنها بهانه ای داشته اند: برای مثال می خواسته اند آزادی و حقوق بشر را ترويج دهند. يا مليت های ديگر را از حالت وحشيگری بيرون آورده و آنها را متمدن کنند. تا اينکه به زمان حال می رسيم که امپراتوری آمريکا می خواهد آزادی و دموکراسی را به ملت هايی که بويی از آزادی نبرده اند هديه کند. امپراتوری هخامنشی هم از اين قاعده کلی مستثنا نبود.
در عين حاليکه عده ای دارند از يک امپراتوری باستانی دفاع می کنند، امپراتوری ديگری که کاملاً واقعی است هر لحظه احتمال دارد به مملکتمان حمله کند. مملکت ما يک ماهيت واقعی است که ميليون ها انسان در آن زندگی می کنند. ساختمان و خيابان و شهر و روستا دارد. با اينکه برای تاريخ خود اهميت قائليم ولی مانند خرابه های تخت جمشيد و پاسارگاد و غيره نيست. خرابه نيست. مردمش هم هيچ ربطی به هيولاهايی که در اين فيلم نشان داده شده ندارند.
آيا ممکن است که اين عرق وطن پرستی را در يک مسير مثبت به کار گيريم و همان اتحاد را در مقابل يک تهديد واقعی نشان بدهيم که در مقابل يک داستان کاملاً تخيلی نشان می دهيم؟ اميدوارم.
پ.ن.: خب به سلامتی دوستان يک بمب گوگلی از نوع کشتار جمعی هم در اينترنت ول کرده اند. مبارک باشد. فقط يک چيز: خيلی دلم می خواهد يک نفر از کسانی که به تماشای اين فيلم مي روند بپرسد که آيا مي دانند «پرشين ها» که بوده اند. چون در اين فيلم حرفی از ايران و ايرانی نيست و اين ملت احمق آمريکايی که صبح تا شب با تبليغات مغزشان را شستشو مي دهند، تفاوت بين «پرشين» و «مارشن» (اهالي کره مريخ) را نمي داند. ولي حالا با ول کردن اين بمب گوگلی همه مي دانند که بعله پرشين ها (با آن چشم های چپشان) همان هايی هستند که قرار است بمب اتم بسازند و به شهرهايشان حمله کنند. پس اين دشمنی بين ايران و آمريکا به دوهزارو پانصد سال قبل بر مي گردد! دست آخر با سروصدايی که سر يک فيلم کاملاً تخيلی مزخرف ايجاد می شود، اين فيلم رکورد «باکس آفيس» را خواهد شکست. پس دست آخر برنده واقعی استوديوهای فيلم سازی هاليوود خواهند بود.
به قول اصفهانی ها: «ميگوی نه نيگا کون.»
برچسبها: آزادی, آمريکا, بوش, جنگ
# ارسال توسط Mohammad - محمد : ۱۳:۲۵