۷/۰۴/۱۳۸۷
اشکال احمدی نژاد نيست
اين YouTube چيز غريبی است. همه چيز می شود در آن پيدا کرد. امشب داشتم برای عرفات جستجو می کردم. که اين ويدئو را پيدا کردم:
عرفات يادتان هست؟ همان آدمی که سمبول مقاومت فلسطينی ها در مقابل اسرائيل بود. همان کسی که عکسش در خانه هر فلسطينی بود و به او با همه کمبودهايش عشق می ورزيدند. همان کسی که آخرين روزهای عمرش را در خرابه ای گذرانيد که توسط شکم گنده ای منهدم شده بود. دمار از روزگارش در آورند و آخر سر هم به طور مرموزی جان داد. عرفات تا آخرين لحظه عمرش بشارت فلسطين آزاد را می داد. با اين حال حاضر بود با اسرائيل کنار بيايد ولی افسوس که بوش و شارون ايده های ديگری را در سر می پروراندند.
حالا هم شخصی پيدا شده به نام احمدی نژاد که با پر رويی با تمام اصول بنيادينی که پايه های رژيم اسرائيل بر آنها استوار است به مبارزه برخاسته. چيزهايی می گويد که نوظهور است. هيچکدام از سران عربي، حتی عرفات، حتی آنهايی که هر روز با اسرائيل مبارزه می کنند و جان می دهند جسارت چنين سخنانی را ندارند.
احمدی نژاد يهود ستيز است؟ شايد. ولی چه کسانی به او تريبون داده اند؟ همان هايی که می توانستند با عرفات کنار بيايند و اينکار را نکردند. همان هايی که می توانستند ملت فلسطين را به اين خفت و خواری نکشند که حالا شخصی پيدا شود که اين چنين مشروعيت اسرائيل را زير سوال می برد و آخر سر هم مردم دنيا، حتی آنهايی که صبح تا شب با سيستم های تبليغاتی غربی شستشوی مغزی می شوند، با او احساس همدلی و همفکری کنند.
اگر اسرائيل در اين وضعيت قرار دارد که يک نفر با ظاهر آنچنانی می تواند در صحن سازمان ملل متحد بايستد و بگويد که اسرائيل به پايان خط رسيده، مشکل احمدی نژاد و عقايد افراطی اش نيست. مشکل اسرائيل است.
اگر آمريکا در وضعيتی قرار گرفته که همان شخص که او را تروريست و جنايتکار می خواند به پايان امپراطوری آمريکا نويد می دهد، مشکل احمدی نژاد نيست. مشکل سياست های آمريکاست.
اگر مردم کشورهای عربی يک دل و يک صدا دارند از احمدی نژاد دفاع می کنند، مشکل آمريکا و اسرائيل و سران کشورهايشان هستند. اگر يک نفر از سران عرب، يک صدم حرف های احمدی نژاد را زده بود، شايد اکنون در چنين وضعيتی نبوديم. احمدی نژاد دارد صرفاً حرف دل مردم عرب را بازگو می کند. برای همين هم هست که اسرائيل اينقدر نگران شده. می خواهند او را بربايند ويا ترور کنند و همه می دانيم که اولين باری نيست که چنين می کنند.
آنموقعی که بوش و شارون در اوج قدرت بودند، به عراق حمله می کردند، برای تمام منطقه نقشه کشيده بودند، می خواستند اسرائيل بزرگ تشکيل دهند، بايد فکر اين روز را هم می کردند.۷/۰۱/۱۳۸۷
هيتلر اتمی به نيويورک می آيد
خيلی جالبه وقتی يک مشت صهيونيست در مقابل مقر سازمان ملل جمع ميشن و سرو صدا راه مي اندازن، خانم ملکه زيبايی هم بهشون می پيونده و اعلاميه صادر می کنه.
دوستان هيومن رايتزی و مدافع حقوق زنان هم در مقابل مقر سازمان ملل جلسه تشکيل مي دن. از قرار معلوم در ايران دموکراسی نيس. دارن حقوق زنان را لگد مال می کنن. آخه در کويت و عربستان زنان خيلی حقوق مدنی دارن. آخه در همه کشورهاي ديگر منطقه دموکراسي داره قل قل ميزنه. سازمان ديده بان حقوق بشر هم کاری به کار دول دست نشانده آمريکا نداره و فعلاً پايش را توی کفش ايران و ونزوئلا و کوبا و شايد بوليوی کرده.
اگه در زمان شاه اتحاد «سياه و سرخ» داشتيم، حالا اتحاد «صهيونيسم و حقوق بشر» داريم.
در اين ميان تقريباً کل وبلاگستان فارسي خاموش ميشه و به نظاره مي نشينه. هيچکس نميگه که اين جماعت صهيونيست همه گفته های احمدی نژاد را به نفع خودشون تحريف کردن. کسی نمی گه که سيستم حکومتی ايران با همه عيب هاش شايد تنها سيستم حکومتی دموکراتيک در منطقه باشه. يعنی يک سيستم حکومتيه که بيشتر از همه اون کشورهای اطرافش پتانسيل داره. کسی نميگه که در همين حکومت «سلطانی» به قول گنجی، بحث هايي ميشه که ملل کشورهای دست نشانده آمريکا خوابش را هم نمی بينن. کسي نميگه که اکثريت مردم ايران به احمدی نژاد رأی داده اند و به احتمال زياد دو مرتبه هم رأی مي دن. کسی نميگه...
کجان بقيه ملل منطقه که در مقابل سازمان ملل تظاهرات کنن و جلسه راه بياندازن؟ کجان مردم اردن و سودان و مصر و ترکيه و ليبی و افغانستان و عراق و ...؟
اگه کسی بگه دولت اسرائيل که براساس «افسانه» هولوکاست و به دست قوای استعمارگر بنيان شده جنايتکاره، اونوقت مخالف حقوق بشر ميشه؟
اگه کسی بگه که دولت آپارتايد اسرائيل بايد از صفحه روزگار محو بشه، اونوقت هيتلر ثانی ميشه؟
بابا دست وردار!
مشدی گنجی ميگه:
«سرهنگ قذافي پروژه انرژي هسته اي را متوقف کرد و ديگر هيچ صحبتي در خصوص نقض حقوق بشر در ليبي به ميان نيامد.»
اينم از جماعت به اصطلاع روشنفکرمان! نه داداش! مشکل ايران و آمريکا که با موضوع هسته اي شروع نشد که حالا با موضوع هسته اي ختم بشه. تا وقتيکه ايران سياستش را بر وفق مراد آمريکا نکرده، آش همين آشه و کاسه همين کاسه.بهرحال به ما چه؟ والله! اينم شده راه نون خوردن اينها.
شب بخير و موفق باشيد!
۶/۳۰/۱۳۸۷
مشايی و گفتمان جديد در داخل نظام
زمانی بود که هولوکاست برای جوامع غربی از دين و ايمان و خدا و پيغمبر و همه چيز بالاتر بود. همه موضوعی را می شد مورد تجزيه و تحليل قرار داد، مسخره کرد، جوک کرد و به طور کلی نفی کرد، الا هولوکاست!
تا اينکه يک روزی احمدی نژاد در اوايل دوران رياست جمهوری اش، هولوکاست را «افسانه» خواند. گفت که اسرائيل بايد از صفحه روزگار محو شود. يک مشت مترجم بيسواد و ايادی صهيونيسم هم پيدا شدند و کلمه افسانه را “myth” ترجمه کردند. صفحه روزگار را «نقشه جهان» ترجمه کردند.
همه شوکه شديم. حتی ما که خودمان را مخالف ماهيت صهيونيستی می پنداشتيم. چطور می شود گفت که يک واقعيت تاريخی دروغ است؟ چطور می شود يک سرزمين را از نقشه جهان محو کرد؟ آخر همه ما به ظرافت و لطافت خاتمی و گفتگوی تمدنهايش خو گرفته بوديم. اين ايده ها برايمان مأنوس نبود. ولی گفتمانی شروع شده بود که تا به امروز ادامه دارد. هولوکاست از آن حالت مقدسش پايين آمد. مردم ماهيت اسرائيل را که براساس هولوکاست شکل گرفته زير سوال بردند. به قول احمدی نژاد اگر اين هولوکاست در اروپا اتفاق افتاده، چرا مردم فلسطين هزينه پردازی کنند. چرا بايد شاهد تصرف خانه و زندگی و سرزمينشان باشند.
حالا هم مشاور احمدی نژاد گفتمان ديگری را شروع کرده. می گويد که ما دوستدار همه ملت های دنيا منجمله مردم اسرائيل هستيم. اين گفتار خيلی ها را خوش نيامده. حتی آنهايی که خودشان را پيشرو و اصلاح طلب می دانند (که البته اين گروه به دلايل سياسی با هر گفته احمدی نژاد و اطرافيانش مخالفت می کنند). می گويند اين سخن که هيچکس تا به حال جرأت ادايش را نداشته با فلسفه جمهوری اسلامی منافات دارد. فلسفه جمهوری اسلامی بر اين اساس است که رفراندمی در ميان همه ساکنين اوليه فلسطين برگزار شود تا در مورد نوع حکومتی که می خواهند تصميم گيری کنند. يعنی ميليون ها يهودی اسرائيلی که در زمان تشکيل دولت اسرائيل حتی زاده نشده بودند نمی توانند در اين رفراندم شرکت کنند! يعنی کسانی که اسرائيل را «خانه» خود می دانند، در آنجا به دنيا آمده اند، مدرسه و دانشگاه رفته اند و زندگی و کار کرده اند از شرکت در چنين رفراندمی محرومند! يعنی آدم نيستند.
مردم اسرائيل تحت بمباران فکری رژيم صهيونيستی قرار دارند. پس نمی شود از آنها توقع داشت که مثل جوان حزب الهی ويا بسيجی ايرانی فکر کنند که تحت بمباران فکری نظام ج.ا. قرار دارد. همانگونه که نمی توان از مردم مغرب زمين انتظار داشت که به واقعيت سيستمی که بر آنها حکفرماست پي ببرند. چون دانش واقعی اکثريت مردم يک جامعه در مورد سيستم حکومتی شان، منجر به سرنگونی آن رژيم ويا تغييرات اساسی در آن مي شود. مخصوصاً رژيم هايی که ساختار به ظاهر دموکراتيک دارند.
گيرم که چنين رفراندمی هم برگزار شد، آنوقت بر سر اين يهوديان اسرائيلی چه خواهد آمد؟ به مملکت خودشان نمی توانند برگردند، چون مملکتشان فلسطين اشغاليست. درست مثل اينستکه بگوييم تمام سفيد پوستان آفريقای جنوبی به ممالکشان برگردند ويا همه آمريکايی های غيربومی به اروپا و آسيا و غيره برگردند. پس چه بخواهيم و چه نخواهيم اين يهوديان اسرائيلی در کشور تخيلی فلسطين آينده باقی خواهند ماند و شهروند درجه دو و سه خواهند شد. ويا اينکه آواره دنيا می شوند و يک «افسانه» جديد شکل می گيرد.
در اينجاست که گفتمان مطرح شده توسط مشايی اهميت پيدا می کند وقتی که می گويد ما دوست مردم اسرائيل هستيم. با اينکار حتی انديشه های اصولی جمهوری اسلامی زير سوال می رود. و برای همين هم هست که مقام رهبری می خواهد اين طرز فکر جديد را ماست مالی کند و بگويد فردی آمده چيزی گفته، اين حرف اشتباه است. چون می داند که اگر واقعيت عينی اسرائيل را قبول کنيم و قبول کنيم که انسان های واقعی در اسرائيل زندگی می کنند، آنوقت بايستی کل جريان رفراندم و ايده صلح آميز بودن اين راه حل را زير سوال ببريم.
انسان های واقعی حق دارند در سرنوشت جامعه ای که در آن زندگی می کنند تشريک مساعی کنند. همانطوريکه من نوعی که از آنور دنيا آمده ام می توانم در سرنوشت کشوری که در حال حاضر در آن اقامت دارم شرکت کنم، رأی بدهم و اظهار نظر کنم. اين جريان برگزاری رفراندم بين ساکنين اصيل فلسطين فقط برای تبليغات است که تاريخ مصرفش به سر رسيده.۶/۱۳/۱۳۸۷
می خواهم در جنوب فرانسه زندگی کنم
آنروزها که هنوز «شاه» را از روی «شابدولظيم» بر نداشته بودند، هر چند وقت يکبار به همراه خانواده راهی زيارت می شديم. برای ما بچه ها زياد صفايی نداشت که برای ساعت ها در ماشين بچپيم و از بين خيابان های شلوغ و پر دود جنوب شهر و بين اشخاصی که معلوم بود برای يک لقمه نون صبح تا شب می دوند رد بشويم. ولی عشقمان اين بود که آخر سر و بعد از زيارت حرم شاه عبدالعظيم به «اکبر مشتی» می رفتيم و دلی از عزا در می آورديم. والدين هم از اين موضوع آگاه بودند و مرتب وعده بستنی اکبر مشتی می دادند.
در زمان بچگی شابدولظيم هيچگونه جذابيتی برای ما نداشت. عليرغم اينکه از خانواده های پولدار شمال شهری هم نبوديم و در حقيقت چند سال بچگی را در همين جنوب شهر سپری کرده بوديم. ولی انگار همين شابدولظيم جذابيت هايی دارد که ما خبر نداشتيم. البته توجه دارم که «شهر ری» فقط شابدولظيم نيست و خيلی بيشتر از آن است. شايد ميليون ها نفر در آن زندگی می کنند. ولی برای کسانی که در جنوب شهر زندگی نمی کردند، شهر ری يعنی شابدولظيم.
حالا هم هودر تصميم گرفته که بقيه عمرش را در شابدولظيم بگذراند. خيلی دلم می خواست بچه های با حال و خاکی شهر ری (نه آنهايی که از جنس بچه های پولدار و سوسول شمال شهری هستند) به اينترنت دسترسی داشتند و نظرشان را در مورد اين تصميم ابراز می کردند. منهم بالاخره تصميم گرفتم که برای اولين بار در زندگی يک مقداری برنامه ريزی کنم و تصميم بگيرم که مابقی عمر را در کجا بگذرانم. به همين منظور به نقشه های گوگل مراجعه کرده و منطقه جنوبی فرانسه را به عنوان منزل آينده انتخاب کردم. البته يکی از دلايل اصلی اين گزينش پست چند وقت پيش هودر است که از محسنات اين ناحيه بسيار تعريف کرده بود.
و اين موضوع هم که با جيب خالی نمی شود در جنوب فرانسه زندگی کرد فکر نکنم مسئله مهمی باشد. چون زندگی مجازی در هر نقطه دنيا خرجی ندارد. همانطوريکه می شود در شهر ری زندگي مجازی کرد بدون اينکه از مشقاتی که هر روز مردم شهر ری با آن مواجهند خبردار شد و آخر سرهم تصور کنيم که مثل مردم جنوب شهر خاکی و با صفا شده ایم. فکر کنيم از جنس آنها شده ايم.
البته هنوز تصميم قطعی نگرفته ام در کدام نطقه از اين ناحيه نسبتاً وسيع زندگی کنم. به اميد خدا اين آخر هفته عزمم را جزم می کنم و روی تمام نقاط مختلف ساحلی زوم می کنم – راستی يادم رفت بگم بايد در مناطق ساحلی باشد. شايد چند ساعتی طول بکشد ولی فکر کنم ارزشش را داشته باشد. همين حالا هم يک ايده هايی دارم. بيشتر به سواحل اطراف مارسی متمايلم.
اشتراک در پستها [Atom]