۵/۰۹/۱۳۸۵
خبر روز در آمريکای شمالی که حتی از کشتار ملت لبنان به دست نيروهای اسرائيلی هم پر اهميت تر است، موضوع اظهارات ضديهودی مل گيبسون، هنرپيشه آمريکايی/استراليايی است.
اين هنرپيشه/کارگردان مشهور در هنگام دستگيری به خاطر رانندگی در حال مستی، سخنانی را به زبان رانده که موجب شده کليه گروه های يهودی و صهيونيستی سخت برآشفته شده و از او خواسته اند که پوزش طلبيده و معذرت خواهي نمايند. تمام رسانه های ليبرال آمريکای شمالی هم کار و زندگی شان را به کناری گذاشته اند و به اين موضوع داغ و جنجالی پرداخته اند.
حالا اين شخصيت سينمای هاليوود چه گفته که موجب اين سيل نکوهش شده است. از قرار معلوم در هنگام دستگيری و در حالی که مست و لايعقل بوده به خود جرأت داده که بگويد «يهوديان مسئول همه جنگ ها در دنيا هستند!»
بعد از اينکه خبر اين «فاجعه» به نشريات ليبرال درز کرده، مل گيبسون که زندگی کاری خودش را تمام شده می ديده و می دانسته که گروه های صهيونيست با او چه رفتاری خواهند داشت، به زانو افتاده و طلب پوزش کرده، گفته که مست بوده، نمی دانسته و از اين گفته خود سخت پشيمان است.
حالا فرض را بر اين قرار دهيم که اين هنرپيشه مشهور به جای مقصر دانستن قوم يهود (آنهم از روی مستی)، عرب ها ويا مسلمانان را مسئول همه جنگ ها در دنيا می دانست. آيا باز هم چنين جنجالی به راه می افتاد؟ در حقيقت هفته ای نيست که شاهد اظهارات اين چنانی از سوی عوامل دست راستی ويا حتی کمدين ها در مورد مسلمان ها نباشيم. به طوريکه پوستمان آنقدر کلفت شده که زير سبيلی در می کنيم. و انگار کم کمک امر به خودمان مشتبه شده که شايد در همه اين گفتارها حقيقتی نهفته باشد. شايد در حقيقت مسلمان ها را خوی جنگ جويی و تروريستی هست.
در همين حال کشتار مسلمانان و عرب ها در عراق و فلسطين و لبنان و افغانستان ادامه دارد. شايد اگر مل گيبسون مست نبود، چنين اظهار مي کرد: «يهوديان صهيونيست و حاميان آنها در دولت آمريکا مسئول کشتار مردم بيگناه و جنگ های خانمان برانداز در دنيا هستند.»
۵/۰۶/۱۳۸۵
آيا بزدل تر از حکام عرب کسی در دنيا پيدا می شود؟
در خبرها بود که پادشاه عربستان قول داده که ميليون ها دلار را در بازسازی لبنان خرج کند. معنی اش چيست؟ پول بادآورده ای که از نفت بدست می آورند را خرج فاجعه ای می کنند که رژيم صهيونيستی در لبنان به وجود آورده است. رژيم صهيونيستی اختيار تام گرفته تا بيايد، بمباران کند، زيربنای اقتصادی مملکت را از بين ببرد، مرد، زن و کودک بيگناه را بکشد و درعوض چه کسانی برای اين اقدام تبهکارانه برعليه بشريت غرامت می پردازند؟ ملت شريف عرب و حکام چپاول گر آنها.
از سوی ديگر رئيس جمهور مادام العمر مصر و يا آن شاه کوچولو در اردن چه می کنند؟ يا قذافی چه می کند که قبل از اينکه توی جيب آمريکايی ها قرار گيرد، اگر کاری نمی کرد، اقلاً اين اقدامات مذبوحانه را محکوم می کرد؟ همه منتظر نشسته اند که اربابانشان در «جامعه بين المللی» بهشان بگويند که چه بايستی بکنند.
می توانيم تا دلمان می خواهد جورج بوش و تونی بلر را برای حمايت از اسرائيل محکوم کنيم. ولی اقلاً آنها شجاعت دارند که موقعيتشان را به طور واضح و آشکار بيان کنند. سکوت موش هايی که بر مصدر حکومت کشورهای عربی نشسته اند از هرگونه جناياتی که اسرائيل در منطقه انجام می دهد شرم آورتر است.
آيا مفلوک تر از ملت عرب کسی در دنيا پيدا می شود که اين حکومت های جبار و ترسو را تحمل می کنند؟
۵/۰۳/۱۳۸۵
از قرار معلوم نويسندگان با ذوق روزنامه اينترنتی «روز آنلاين» به مدت يک هفته تعطيلی تابستانی گرفته اند و ما را در خماری کامل رها کرده و به دنبال حال کردن رفته اند. با اينهمه اين خبر دست اول را در آنجا خواندم که در مورد موج جديد جنبش دموکراسی خواهی در ايران به همکاری ويا راهبری اکبر گنجی است.
به گفته اين مقاله، گنجی « برنامه بعدی جنبش دموکراسی خواهی را مبارزه برای برابری حقوق زنان» اعلام کرده است. البته من بشخصه خبر نداشتم که اين جنبش آزاديخواهی ويا دموکراسی ويا هرچيز ديگری که می خواهيد اسمش را بگذاريد بر اساس برنامه ريزی خاصی جلو می رود و حالا نوبت زنان شده که با همکاری ويا راهبری گنجی از چنگال بی عدالتی رهايی يابند. زنان مملکت بايستی بسيار خوشحال و شادمان باشند و به خود ببالند که گنجی، پس از اينکه مشکلات ديگر مملکت را حل و فصل کرد و دموکراسی را به مملکت آورد، اکنون موج بعدی آزاديخواهی را متوجه آنان کرده است.
بی شک جنبش زنان ايران برای دستيابی به حقوق حقه شان ادامه پيدا خواهد کرد و منتظر آقای گنجی نخواهد شد که آنرا در مانيفيست های چندگانه اش شامل کند ويا از آن به عنوان مرحله بعدی از دستيابی به آزادی به نوعی که در سر می پروراند ياد کند. بشريت برای دستيابی به حقوق زنان راهی بس طولاني در پيش رو دارد و زنان ايران هم از اين مبارزه مستثنی نيستند. تا زمانيکه اين سيستم اجتماعی و اقتصادی بر دنيا حاکم است، اين مبارزه هم ادامه پيدا خواهد کرد.
اين هم چند عکس از تورنمنت فوتبال راگبی زنان در ايران. زنهايی که در اين عکس ها می بينيم، برای کسب حقوقشان منتظر گنجی و ديگر سلحشوران راه دموکراسی نمی نشينند.
۴/۲۸/۱۳۸۵
تروريست های نامحترم، شماهايی که به فکر گروگان گيری مزدورهای ما می افتيد، بهتر است که از اين پس حساب کار خودتان را داشته باشيد. چون ما با تروريست جماعت معامله نداريم. با توپ و تفنگ به جانتان می افتيم. دمار از روزگار مملکتی که به شما پناهندگی داده در می آوريم. آنها را در مملکت خودشان آواره می کنيم. دنبال نفس کش هم می گرديم. چون می دانيم که دولت های کشورهای عربی مثل موش از ما می ترسند، هر غلطی که دلمان می خواهد می کنيم. جامعه جهانی هم که از برنامه اتمی ايران سخت نگران شده، از کشتار زن و مرد و بچه بيگناه ناراحت نمی شود. با قوی ترين قدرت نظامی در منطقه که در ضمن بمب اتمی هم دارد به جان مردم بی گناه می افتيم. می کشيم، زيربنای اقتصادی يک مملکت بدبخت که سالها جنگ کشيده را از بين می بريم. در اين ميان صدای کدام دولت در می آيد؟ صدای دولتی در می آيد که از دست همين عرب ها برای سال های سال کشيده. از دست همين عربهايی که در زمان جنگ عراق در مقابلش صف کشيده بودند و از صدام حمايت می کردند.
دنيای عجيبی است.
اين دولت های عربی که تا خرخره مسلح شده اند هيچ غلطی نمی کند و تنها دولتی که صدايش در می آيد، حتی عرب هم نيست. ولی چه می شود کرد که از نوع دموکراسی نيست. حقوق بشر و «هيومن رايتز» ندارد. پس نبايد ازش پشتيبانی کرد. چون از قرار معلوم بقيه کشورهاي منطقه مهد دموکراسی و هيومن رايتز هستند. از سوی ديگر تنها عرب هايی که جرأت کرده اند به طرف کشور صهيونيستی موشک آنهم از نوع فشفشه پرتاب کنند، يک مشت شيعه از نوع تروريست هستند. بقيه عرب ها به همراه دولت هايشان دنبال سوراخ هستند که به داخلش بخزند.
دنيای عجيبی است...
۴/۲۲/۱۳۸۵
اين نوشته کاملاً جدی است - به غير از قسمت اول، وسط و آخرش
سيمای فرنگوپوليس لطف کرده بود و متنی تحت عنوان «نگفتنی ها از انقلاب مخملین می گوید» را در وصف هجويات حقير نوشته بود. البته به احتمال زياد اين کار را از سر دلسوزی کرده بود چون می دانم دل رحيمی دارد. به قول خودش «کلی کولی بازی» در آورده بودم که کسی به خانه ما سر نمی زند. ولی خب نتيجه اش اين شد که اين وبلاگ گرد و غبار گرفته ما برای دو سه روزی هم که شده مشتری پيدا کند.
از شوخی گذشته [!] سيما می نويسد «نگفتنی ها بعضی وقت ها چیزهایی را می نویسد که حد اقل در جو وبلاگستان نگفتنی است.» در حقيقت اين گفته سيما همان چيزی است که من هميشه در فکرم بوده. در اين مدت يکسال و اندی که در اين وبلاگستان فارسی به سير و سياحت مشغول بوده ام، به مسائلی برخورد کرده ام که انگار هيچکس نخواسته ويا نتوانسته مطرح کند. کسانی هم بوده اند که سنت شکن بوده اند و مورد حمله هتاکان قرار گرفته اند و دست آخر لقای وبلاگ نويسی را به عطايش بخشيدند و راهی کار خود شده اند. اگر هم کسی خواسته چيزی بنويسد که با رويه حاکم بر وبلاگستان فارسی همخوانی نداشته، هزار جور لفت و لعابش داده، گفته که من طرفدار رژيم ويا اين و آن نيستم و غيره و غيره.
من تابو شکن نيستم و ادعای بدعت گذاری هم نمی کنم ولی آيا اگر کسی خطاب به آقای گنجی بگويد که مشکل مملکت را نمی توان با سه روز اعتصاب غذا حل کرد، بدون اينکه حاشيه پردازی کند و کلی لفت و لعابش بدهد، چيزی ازش کم می شود؟ اگر به آقای گنجی بگويد که در مملکت ما صدها هزار (و شايد ميليون ها) کودک هستند که سر گرسنه به زمين می گذارند و در حقيقت هر روزه اعتصاب غذای اجباری دارند. اگر برگردد و به آقای گنجی بگويد که آيا اين گروهی که قرار است به اين اعتصاب غذا دست بزند، نمونه ای از جامعه ايرانی است؟ چون با همه احترامی که برای اساتيد قائلم و خودم چندی را در محضرشان به «تحصيل» مشغول بودم، طبقه روشنفکر و دانشگاهی نماينده ملت نيست.
من در ايران زندگی نمی کنم و سالهای سال است که از مملکت به دور افتاده ام. آنهايی که در ايران زندگی می کنند از همسايه و نانوايی و بقال سر برزن بپرسند. چند نفر هستند که اين اعتصاب غذا حتی به گوششان خورده ويا ذره ای برايشان اهميت دارد. از آن روستايی بپرسيد که آه در بساط ندارد.
سيما در جای ديگری می گويد: «من فکر می کنم این نوشته محمد از آن دسته نگفتنی هاست در جو غالب سیاسی وبلاگستان. که خب وقتی گفته شده دیگر نگفتنی نیست.» فکر کنم سيما زيادی خوش باور است. فکر می کند که با نوشتن چيزی می توان فرهنگ را تغيير داد. فرهنگ حاکم بر وبلاگستان فارسی را من ويا امثال من تعيين نمی کنند. فرهنگ حاکم بر وبلاگستان فارسی را با يک نوشتار نمی توان تغيير داد، مخصوصاً نوشتار شخصی که خودش را در خارج جو حاکم بر وبلاگستان فارسی می بيند.
مشکل مملکت ما با تغيير سيستم حکومتی به طوريکه گنجی مطرح کرده حل نمی شود. مشکل مملکت ما بيش از هر چيز فرهنگی است. چگونه می توان تصور کرد مملکتی که اين همه ذخاير طبيعی دارد، نفت دارد، نيروی جوان با استعداد دارد، در عين حال اين همه مشکل داشته باشد؟ مشکل مملکت ما فرهنگی است: فرهنگ فساد اخلاقی و اقتصادی. اگر قرار بود اين فرهنگ فساد از بين برود که خب انقلاب اسلامی برای رفع آن کافی بود. چون هرچه بود و نبود، مردمی بود. آيا جنبشی که گنجی در سر می پروراند هم از نوع مردمی است؟
در پايان برای اينکه نشان داده باشم که با هيچکس پدر کشتگی ندارم و صرفاً از او انتقاد دارم، شعری را از شاعره چيره دست معاصر، خانم سيمين بهبهانی تکرار می کنم که در وصف بزرگ مردی است:
ای کاش می توانستم تا گل برات بفرستم
يا بهر روزه داری هات نقل و نبات بفرستم
شوريده وار امشب را با واژه عشق می ورزم
تا با دميدن خورشيد شعری سزات بفرستم
ای کودکی که ديروزت موقوف نی سواران شد
اکنون که مرد ميدانی اسب و قبات بفرستم
ابليس را ز خود راندی از دل غبار افشاندی
پاداش اين دل آگاهی شکر و ثنات بفرستم
ای کاش می توانستم بر عمر تو بيفزايم
سويت ز اشک خود جامی آب حيات بفرستم
ای کاش می توانستم شرحی به خون کنم
امضادر تنگنای زندانت حکم نجات بفرستم
اين ناگشوده در بر تو روزی گشوده خواهد شد
فرش اميد می بافم تا پيش پات بفرستم
۴/۲۰/۱۳۸۵
ما دوباره فراموش کرديم اين ساعت لعنتی را کوک کنيم و انگار انقلاب مخملين شروع شد!
هيچکس هم ما را بيدار نکرد و طبق معمول در خواب خوش بی خبری غوطه ور بوديم. صدبار گفتم انقلاب را بدون ما شروع نکنيد. اين انقلاب آنقدر مخملين است که حتی در داخل مملکت هم شروع نمي شود و قرار است در جلوی مقر سازمان ملل در نيويورک شروع شده و کم کمک بعد از يک تور سرتاسری در ايالات متحده و شايد کانادا، از مرزهای آمريکا عبور کرده، اقيانوس اطلس را در نورديده، از کوه های آلپ گذر کرده و دست آخر با سلام و صلوات وارد مملکت شود.
حماسه روز چهاردهم جولای در تاريخ ملت ايران جاودانی خواهد شد. در اين روز سلحشوران آزادی و دموکراسی در نيويورک گرد هم می آيند تا انقلاب مخملين را پايه گذاری کنند. هر آنکس که در اين جنبش ملی شرکت نکند خائن فی الارض محسوب خواهد شد.
توجه: در طول اين انقلاب، کاپوچينو و دونات سرو خواهد شد. هزينه پردازی با حال!
پ.ن.: خوبي وبلاگ بدون خواننده همين است. آدم مي تواند هر جفنگياتی بنويسد، بدون اينکه توي دردسر بيافتد! الو، الو، کسي خونه هست؟
۴/۱۴/۱۳۸۵
ضوابط برگزاری روزه سياسی چيست؟ از قرار معلوم رهبر معظم استفاده از چای قند پهلو را مجاز تشخيص داده اند. ولی آيا روزه سياسی شامل کاپوچينو هم می شود؟ آيا می توان برای سه روز پياپی بدون کاپوچينو زندگی کرد و هنوز به بحث های سوپر روشنفکرانه ادامه داد؟
رهبر معظم خودشان از ماه ها روزه سياسی گرفتن چه عايدشان شد که حالا اين مفهوم را جهانی و آنهم از نوع جهان آزاد می کنند؟ اگر شخص سومی که برايش روزه سياسی گرفته می شود، يک رهبر اتحاديه ای است، بهتر نبود که چند نفر از طبقه کارگر را هم در اين جنبش همراه می کردند؟ بهرحال کارگر جماعت بيشتر با چای قند پهلو خو گرفته اند و کاپوچينو زياد با ذائقه شان جور نيست.
رهبر معظم از هزينه دادن سخن می گويند. حق با ايشان است. بايستی هزينه داد. اگر قرار است در روزه سياسی شرکت کنيم، بايستی آماده و مهيا باشيم که برای سه روز لب به غذا نزنيم. چون اگر قرار باشد رسانه ها از اين تظاهرات فيلم و عکس خبری تهيه کنند، اولين چيزی که می خواهند ببينند بدن های نزار و چشم های گود افتاده است.
دوستان لطف کنند و از هم اکنون به فکر تهيه لوگو و برچسب و پوستر و غيره برای آزادی رهبر معظم بيافتند. چون به محض اينکه پای ايشان به مملکت رسيد، به هزينه پردازی خواهند پرداخت. آنوقت روز از نو و روزی از نو.
اشتراک در پستها [Atom]